ثقلین (قرآن کریم و عترت پیامبر اکرم)

ثقلین (قرآن کریم و عترت پیامبر اکرم)

رسول الله (ص) فرمودند:
نزدیک شده است که مرا فرا خوانند و من اجابت کنم. و همانا من دو شی ء گرانبها را بین شما باقی می گذارم، کتاب خدای عز و جل و عترت خود را. کتاب خدا رشته ای است که از آسمان به زمین کشیده شده و عترت من اهل بیت منند. همانا خدای مهربان مرا خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض نزد من بیایند. پس بنگرید بعد از من با این دو چگونه رفتار می کنید.

آخرین نظرات

۷ مطلب با موضوع «لطایف» ثبت شده است

خود خود شیطان رجیم

دوشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۷، ۰۶:۱۹ ق.ظ

#خاطرات


⬅️ حکایتى از رمى جمرات

✍در سال ۱۳۵۰ شمسی زمانی که به حج رفته بودم دوستی داشتم که اهل کاشان بود، در رمى جمرات به بنده گفت: فرد نزول‌خورى آمده که او را کامل می‌شناسم و مى خواهد رمى جمره کند. 


✍آن فرد رباخوار جمعیت را شکافت و نزدیک جمره آمد، یکى از حجاج الجزایرى هم آنطرف جمره بود و مثل اینکه از دست شیطان خیلى عصبانى بود، بجاى سنگریزه، قلوه سنگى برداشت و چنان به طرف شیطان پرتاب کرد که به دیوار خورد و منحرف شد و به سر این حاجى ایرانى رباخوار اصابت کرد و سر او را شکافت.


✍به شوخی گفتم: حج این الجزایرى امسال قبول است، چون سنگ ما به دیوار جمره خورد، ولى سنگ او به خود شیطان.


🌐 @ansarian_ir


از خاطرات استاد عزیز شیخ حسین انصاریان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۷ ، ۰۶:۱۹

یوسف عصمتی و عصمت یوسفی

سه شنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۲۹ ب.ظ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۷ ، ۱۸:۲۹




امام خمینی:


 من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم

چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم

فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم

همچو منصور خریدار سر دار شدم

غم دلدار فکنده است به جانم، شررى

که به جان آمدم و شهره بازار شدم

درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز

که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم

جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم

خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم

واعظ شهر که از پند خود آزارم داد

از دم رند مى آلوده مددکار شدم

بگذارید که از بتکده یادى بکنم

من که با دست بت میکده بیدار شدم



مقام معظم رهبری:


 تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی

تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی

تو که فارغ شده بودی ز همه کان و مکان

دار منصور بریدی همه تن دار شدی

عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر

ای که در قول و عمل شهره بازار شدی

مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی

وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی

خرقه پیر خراباتی ما سیره توست

امت از گفته در بار تو هشیار شدی

واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی

دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی

یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم

ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی                                                                                                                                                                                    

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۳۵

آرزویی جالب

شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۲۶ ب.ظ


🔹ﻣـﺮﺩﯼ ﺑـﻪ ﺯﻧـﺶ ﮔـﻔـﺖ: "ﻧـﻤـﯿـﺪﺍﻧـﻢ ﺍﻣـﺮﻭﺯ ﭼـﻪ ﻛـﺎﺭ ﺧـﻮﺑـﯽ ﺍﻧـﺠـﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻛـﻪ ﯾـﻚ فرشته ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩﻡ ﺁﻣـﺪ ﻭ ﮔـﻔـﺖ ﻛـﻪ ﯾـﻚ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﺗـﺎ ﻣـﻦ ﻓـﺮﺩﺍ ﺑـﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺵ ﻛـﻨـﻢ"!


ﺯﻥ ﺑـﻪ ﺍﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﺎ ﻛـﻪ 16 ﺳـﺎﻝ ﺍﺟـﺎﻗـﻤـﻮﻥ ﻛـﻮﺭﻩ ﻭ ﺑـﭽـﻪ ﺍﯼ ﻧـﺪﺍﺭﯾـﻢ، ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﺑـﭽـﻪ ﺩﺍﺭ ﺷـﻮﯾـﻢ.


ﻣـﺮﺩ ﺭﻓـﺖ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﻣـﺎﺟـﺮﺍ ﺭﺍ ﺑـﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗـﻌـﺮﯾـﻒ‌ ﻛـﺮﺩ، ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺳـﺎﻟـﻬـﺎﺳـﺖ ﻛـﻪ ﻧـﺎﺑـﯿـﻨـﺎ ﻫـﺴـﺘـﻢ، ﭘـﺲ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﭼـﺸـﻤـﺎﻥ ﻣـﻦ ﺷـﻔـﺎ ﯾـﺎﺑـﺪ"


ﻣـﺮﺩ ﺍﺯ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩ ﭘـﺪﺭ ﺭﻓـﺖ، ﭘـﺪﺭﺵ ﺑـﻪ ﺍو ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺧـﯿـﻠـﯽ ﺑـﺪﻫـﻜـﺎﺭﻡ ﻭ ﻗـﺮﺽ ﺯﯾـﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻓـﺮﺷـﺘـﻪ ﺗـﻘـﺎﺿـﺎﯼ ﭘـﻮﻝ ﺯﯾـﺎﺩﯼ ﻛـﻦ"


ﻣـﺮﺩ ﻫـﺮﭼـﻪ ﻓـﻜﺮ ﻛـﺮﺩ, ﻫـﻮﺍﯼ ﻛـﺪﺍﻣـﺸـﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷـﺘـﻪ ﺑـﺎﺷـﺪ، ﻛـﺪﺍﻡ ﯾـﻚ ﺍﺯ ﺍﯾـﻦ ﺍﻓـﺮﺍﺩ ﺗـﻘـﺪﻡ ﺩﺍﺭﻧـﺪ، ﺯﻧـﻢ؟ ﻣـﺎﺩﺭﻡ؟ ﭘـﺪﺭﻡ؟


ﺗـﺎ ﻓـﺮﺩﺍ ﺭﺍﻩ ﭼـﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﭘـﯿـﺪﺍ ﻛـﺮﺩ ﻭ ﺑـﺎ ﺧـﻮﺷـﺤـﺎﻟـﯽ ﺑـﻪ ﭘـﯿـﺶ فرشتهﺭﻓـﺖ ﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻛـﻪ ﻣـﺎﺩﺭﻡ ﺑـﭽـﻪ‌ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔـﻬـﻮﺍﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻃـﻼ ﺑـﺒـﯿـﻨـﺪ“!



Join ➣ @Dr_SalamatX ☜

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۲۶

سوپرمارکت

چهارشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۶، ۰۵:۳۸ ق.ظ

جوانی وارد سوپر مارکت شد ومشغول خرید بود که متوجه کسی شد که سایه به سایه تعقیبش میکنه رو برگرداند زن مسنی را دید که زل زده وی را نگاه می کرد جوان پرسید:

 مادر چیزی شده که مرا اینطور دنبال میکنی خانم با اشک گفت:

 تو شبیه پسر مرحومم هستی وقتی مرا مادر صدا زدی خاطرات پسرم را تجدید کردی جوان گفت:

 خانم این روزگار است و سنت حیات، یکی میره یکی میاد شما هم خودتو ناراحت نکن.

 زنه در حال رفتن بود که از جوان درخواست کرد دوباره وی را مادر صدا کند. جوان صدا زد مادر مادر و با صدای بلند صدا زد مادر.

زن رو برگرداند و خداحافظی کرد و رفت جوان خرید را تمام کرد و رفت صندوق حساب کند صندوق دار گفت: 

 280هزار تومان جوان گفت : 

اشتباه نمی کنی صندوقدار گفت:

 30هزار تومان حساب شما و 250هزار تومان حساب مادرتان که گفت پسرم حساب میکند


جوان از آن به بعد حتی مادرش را خاله صدا میزند


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۶ ، ۰۵:۳۸

هدیه هارون الرشید به جناب بهلول

يكشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۶، ۰۸:۴۷ ب.ظ

🌸🍃🌸🍃


روزى هارون الرشید از خوان طعام خود جهت بهلول غذائى فرستاد. خادم، غذا را برداشت و‎ ‎پیش بهلول آورد. بهلول گفت ‏من نمى خورم ببر پیش سگهاى پشت حمام بینداز! غلام‎ ‎عصبانى شد و گفت اى احمق! این طعام ، مخصوص خلیفه ‏است، اگر براى هر یک از اُمنا و‎ ‎وزراى دولت میبردم بمن جایزه هم میدادند، تو این حرف را میزنى و گستاخى به غذاى‎ ‎خلیفه میکنى؟! بهلول گفت: آهسته سخن بگو که اگر سگها هم بفهمند از خلیفه است نخواهندخورد! ‏


#مجمع_النورین_ص77



‎برای خواندن داستانها وریشه ضرب المثلهای فارسی با ما همراه شوید👇👇👇👇👇👇👇👇

@DastaneRastan57

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۴۷

آدمیزاد

سه شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۶، ۰۳:۴۱ ق.ظ

نه شکوفه‌ای، نه برگی، نه ثمر، نه سایه دارم 

                                    همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت ما را 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۶ ، ۰۳:۴۱