ثقلین (قرآن کریم و عترت پیامبر اکرم)

ثقلین (قرآن کریم و عترت پیامبر اکرم)

رسول الله (ص) فرمودند:
نزدیک شده است که مرا فرا خوانند و من اجابت کنم. و همانا من دو شی ء گرانبها را بین شما باقی می گذارم، کتاب خدای عز و جل و عترت خود را. کتاب خدا رشته ای است که از آسمان به زمین کشیده شده و عترت من اهل بیت منند. همانا خدای مهربان مرا خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض نزد من بیایند. پس بنگرید بعد از من با این دو چگونه رفتار می کنید.

آخرین نظرات

۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید» ثبت شده است

تا شهدا؛ «روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند.»، این جمله کوتاه برشی از فرمایشات مقام معظم رهبری در 27 بهمن ماه سال 1393 در خصوص اهمیت نام و یاد شهدا است.

منطقه اورامان به دلیل وضعیت خاص جغرافیایی و دارا بودن ارتفاعات مختلف برای ما اهمیت ویژه‌ای داشت. یک سلسله از کوه‌های منطقه در خطوط مرزی در اختیار عناصر رزگاری بود و همین باعث شده بود تا ارتباط آنها با حزب بعث به سهولت انجام پذیرد.

در جلسه‌ای با حضور حاج احمد متوسلیان، و پیشمرگان کرد تصمیم گرفته شد طی عملیاتی این منطقه را از لوث وجود عناصر رزگاری پاکسازی کنیم. عملیات با موفقیت انجام شد و در منطقه مستقر شدیم. به اتفاق یکی از پیشمرگان با دوربین در حال کنترل تحرکات دشمن بودیم که متوجه شدیم یک نفر مقداری بار بر دوش گذاشته و یک گالن بیست لیتری هم در دست دارد و به طرف پایگاه می‌آید.

وقتی نزدیک‌تر آمد، دیدیم این شخص حاج احمد متوسلیان است که مقداری نفت و خرما را از راه دور برای رزمندگان مستقر در پایگاه می‌آورد. به استقبالش رفتیم و خواستم بار را از او بگیرم اما قبول نکرد و گفت وظیفه خودم است. وقتی وارد پایگاه شد؛ بعد احوالپرسی و روبوسی با رزمندگان به شدت گریست.

همه نگران شدیم و علت را پرسیدیم. گفت: ما در مریوان داخل شهر هستیم و امکانات داریم، اما شما روی خاک می‌خوابید، آن‌هم در این کوه‌های دور افتاده و بدون هیچ امکاناتی. بعد هم گفت: خدمت واقعی را شما انجام می‌دهید.  خدمت ما و شما را هیچ وقت نمی‌شود با هم مقایسه کرد و دوباره گریست.

منبع: کتاب علمدار میدان عشق

گفتنی است حاج احمد متوسلیان از جمله فرماندهان صاحب‌نام و تاثیرگذار دوران جنگ تحمیلی و از مبارزان انقلابی در دوران رژیم پهلوی به شمار می‌آید که در چهاردهم تیر 1361 خورشیدی به همراه سه تن عکاس و دیپلمات در لبنان ربوده شدند.


منبع سایت تا شهدا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۰۰ ، ۰۶:۱۶

قرار ملاقات با شهید آوینی در خواب

پنجشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۸، ۰۸:۵۷ ب.ظ

قرار ملاقات با شهید آوینی در خواب

یکی از فرماندهان می‌گوید روزی حاج آقای ضابط برایش تعریف می‌کرد که: خیلی دلم می‌خواست سیدمرتضی آوینی رو ببینم. یه روز به رفقایش گفتم یه موقعیتی جور کنید ما سیدمرتضی رو ببینیم، نشد. بالاخره سید شهیدان اهل قلم تو فکه رفت روی مین و شهید شد و من نتوانستم سید مرتضی رو ببینم.

بعد از مدتی قسمت شد با یکی از کاروان‌های راهیان نور آمدم برای بازدید از مناطق جنگی. یک جایی شب ماندیم و مستقر شدیم. شب که خوابیدم دیدم شهید آوینی آمد به خوابم. در خواب به او گفتم: آقا سید! من خیلی دوست داشتم وقتی زنده بودی ببینمت ولی توفیق نشد. شهید آوینی توی خواب به من گفت: نگران نباش! فردا صبح ساعت 8 بیا سر پل کرخه منتظرتم. صبح بیدار شدم و من بیچاره که هنوز به زنده بودن شهید شک داشتم گفتم: آخه این چه خوابی بود! آوینی که خیلی وقت است شهید شده.

بلند شدم رفتم سر قراری که با من گذاشته بود و نیم ساعت دیر رسیدم. دیدم خبری از آوینی نیست. دیگر داشتم مطمئن می‌شدم که خواب و خیال و اینجور چیزها واقعیت ندارد که یه دفعه سربازی که آن نزدیکی‌ها پست می‌داد آمد پیش من و گفت: آقا شما منتظر کسی هستید؟ گفتم بله با یکی از رفقا قرار داشتم. گفت: چه شکلی بود؟ برایش توصیف کردم. گفتم: موهای جو گندمی، محاسنش اینجوری بود، عینکش... سرباز گفت: رفیقت آمد اینجا و تا ساعت 8 منتظرت شد، نیامدی. بعد که می‌خواست برود، به من گفت: یک کسی می‌آید با این اسم و این قیافه، بهش بگو مرتضی آمد. خیلی منتظرت شد، نیامدی، کار داشت رفت. کنار پل، یک چیزی برایت نوشته برو بخوان. رفتم دیدم کنار پل با انگشتش نوشته : "فلانی! آمدیم نبودید، وعده ما بهشت. سیدمرتضی آوینی".


tasnimnews.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۸ ، ۲۰:۵۷

هفته دفاع مقدس گرامی باد

سه شنبه, ۲ مهر ۱۳۹۸، ۰۳:۲۸ ق.ظ



دفاع مقدس ما، دوران جنگ هشت‌ساله‌ی پر ماجرای این کشور، داستان ایستادگی ملت ایران و ایستادگی جوانان ما در مقابل خباثتها و دشمنیهای کفر و استکبار جهانی است. (امام خامنه ای)



۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۸ ، ۰۳:۲۸

سلام بر ابراهیم

سه شنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۱۵ ب.ظ


سلام جای دوستان خالی امروز حدود 140 صفحه از کتاب شهید قهرمان ابراهیم هادی را مطالعه کردم. بسی خوش گذشت. دوستانی که این کتاب ارزشمند را مطالعه نکردند حتما سریعتر وقت بگذارند مطالعه کنند و  دوستانی که قبلا مطالعه کرده اند وقت بگذارند دوباره مطالعه کنند.

یاد آن سخن استاد پناهیان افتادم که گفتند : میتوانید زندگی خود را به دو قسمت تقسیم کنید ، یکی قبل از مطالعه کتاب شهید هادی و دیگری بعد از مطالعه کتاب شهید .


در پناه حق



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۱۵

سیری در اندیشه های شهید مرتضی آوینی

شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۵۹ ق.ظ

هنر، تفکر و عرفان

شهید آوینی در تبیین ارتباط هنر با عرفان و تفکر می نویسد: «هنر از لحاظ مضمون و محتوا، عین تفکر و حکمت و عرفان است و تنها در نحوه بیان و تجلی از آنان متمایز می شود. مایه اصلی هنر نیز عشق وعرفان است. مسیحای عشق است که روح شیدایی در پیکر هنر می دمد و اگر نباشد این روح، هنر نیز جز جسد مرده بیش نیست». و در جایی دیگر می نویسد: «شایسته است که هنرمندان، خود را در این آینه عبرت بنگرند، مبادا که برای هنر شأن استکمالی مستقل از دین و کمال و فضیلت و حکمت و فرزانگی قائل شوند؛ و اگر نه، این طمع خام آنان را خواهد فریفت که عکس رخ یار را در آیینه جام، جمال خویشتن انگارند و دل در این عکس منعکس ببازند و هنرشان حجاب اکبر شود. حجاب اکبر، هنری است که تعلق خویش را به آن میثاق ازلی و عهد الست انکار کند».


لینک کل مطلب


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۷ ، ۱۱:۵۹

باز هم نیامدی

جمعه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۷، ۰۹:۳۴ ب.ظ

جمعه ای دگر گذشت و تو باز هم نیامدی

هفته ای دیگر گذشت و تو باز هم نیامدی

ندبه خوانان ندبه ای دگر خواندند و تو باز هم نیامدی

اشکها از چشم ها جاری شد و تو باز هم نیامدی

دلهای دوستان خون جگر شد و تو باز هم نیامدی

خانه هایمان بیت الاحزان شد و تو باز هم نیامدی

فاطمه ها لگدمال شدند و تو باز هم نیامدی

حسن ها یتیم شدند و تو باز هم نیامدی

محسن ها شهید شدند و تو باز هم نیامدی

ابلیس ها خندان تر شدند و تو باز هم نیامدی


لاجرم باید کاری کنیم

توبه ای مقبول ذات حق کنیم

در سرا شمشیر خود آماده کنیم

در دعامان بلندتر صدایش کنیم




۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۷ ، ۲۱:۳۴


ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺯﯾﺎﺭﺕﻫﺎﻡ ﮐﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ، ﺩﻟﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﺩ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ﺑﺸﻨﺎﺳﻢ ﮐﻪ چطور ﻣﻨﻮ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ ، قـرارمـون هـم ﺍﯾـﻦ ﺑﺎﺷﻪ وقتی ﻭﺍﺭﺩ ﺻـﺤﻦ ﺷﺪﻡ از ﺍﻭﻟﯿﻦ نفری که ﺑﺎ ﻣـﻦ ﺣﺮﻑ زد ﭘـیـﺎﻣﺖ ﺭﻭ ازش ﺑﮕﯿﺮﻡ !! 


ﮔﻔﺘﻨﺪ وقتی ﻭﺍﺭﺩ ﺻﺤﻦ ﺷﺪﻡ بلافاصله ﺧﺎنممﺭﻭ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﯾﻦﻭﺭ ﺑﮕﺮﺩ ﺍﻭﻥﻭﺭ ﺑﮕﺮﺩ، ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ میرﻩ، ﺧﻮﺩمو ﺭﺳﻮﻧﺪﻡ بهش ﻭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺻﺪﺍﺵ ﺯﺩﻡ ﮐﻪ ﮐﺠﺎﯾﯽ؟ ﺭﻭﺷﻮ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﺪ ﺩﯾﺪﻡ ﺯﻥ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ‏«ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺮﯼ !!» ﺣـﺎﻻ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣـﺎﺕ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻋﺠﺐ ﺭُﮎ ﺣﺮﻑ میزﻧﻪ. 


ﻋﻼﻣﻪ میگفت وقتی ﺍﯾﻦ خاطرهﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﻄﻬﺮﯼ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩن تا نیم ساعت میﺧﻨﺪﯾﺪ !! حالا این ﺧﺎﻃﺮۀ ﻟﻄﯿﻒ و صادقانه‌رو ﺑﺎ ﺍﺩﻋﺎهاﯼ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ بعضی‌ها ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ مقایسه کنید.



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۷ ، ۰۹:۰۰


جواد مجلسی می گوید: پائیز سال 1361 بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نَقل همه ی مجالس توسل های ابراهیم به حضرت زهرا علیها سلام بود. هرجا میرفتیم حرف از او بود!

خیلی از بچه ها داستان ها و حماسه آفرینی های او را در عملیات ها تعریف می کردند. همه ی آن ها با توسل به حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام انجام شده بود.

به منطقه ی سومار رفتیم. به هر سنگری می رفتیم از ابراهیم می خواستند که برای آن ها مداحی کند و ازحضرت زهرا علیها سلام بخواند.

شب بود. ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی  شدن مجالس گرفته بود!

بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.

آن شب قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم!

هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت.

آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم!

ساعت یک نیمه شب بود.خسته و کوفته خوابیدم.

قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه.

من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه خستگی یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز.

ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد.

بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا علیها سلام!!

اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم.

بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کار های عجیب او بودم.

ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!

گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن.

بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام تشریف آوردند و گفتند:

نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم.

هرکه گفت بخوان تو هم بخوان

دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد.


کتاب سلام بر ابراهیم – ص 190


زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار شهید ابراهیم هادی


۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۷ ، ۱۵:۵۹

روایتگری شهدا از زبان حاج حسین یکتا - پیشنهاد دانلود 

دریافت
حجم: 4.07 مگابایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۷ ، ۲۲:۴۵


امامزاده علی بن محمد الباقر (ع) برادر امام صادق (ع)

کربلای ایران

مشهد ادهال - کاشان


دانلود کتابچه به صورت PDF  دریافت

حجم: 2.94 مگابایت



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۱۷:۳۵