ثقلین (قرآن کریم و عترت پیامبر اکرم)

ثقلین (قرآن کریم و عترت پیامبر اکرم)

رسول الله (ص) فرمودند:
نزدیک شده است که مرا فرا خوانند و من اجابت کنم. و همانا من دو شی ء گرانبها را بین شما باقی می گذارم، کتاب خدای عز و جل و عترت خود را. کتاب خدا رشته ای است که از آسمان به زمین کشیده شده و عترت من اهل بیت منند. همانا خدای مهربان مرا خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض نزد من بیایند. پس بنگرید بعد از من با این دو چگونه رفتار می کنید.

آخرین نظرات

رفیق واقعی

سه شنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۷، ۰۹:۵۱ ب.ظ

رفیق واقعی - از بیانات استاد عزیز محمد شجاعی

 


دریافت

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۷ ، ۲۱:۵۱

پوستر نماز

دوشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۷، ۰۸:۵۴ ب.ظ

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۷ ، ۲۰:۵۴

سخنرانی شنیدنی استاد احدی

يكشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۷، ۰۶:۰۰ ق.ظ

 

سخنرانی شنیدنی استاد آیت الله مهدی احدی

شب دهم رمضان 94

 

تمثلات برزخی میت

کرامتی از امام رضا به یک مسیحی

کرامتی از مرحوم آیت الله بهجت

 

 

 


دریافت

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۰۶:۰۰

پوستر نماز

شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۰۶ ب.ظ

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۷ ، ۲۲:۰۶

حضرت سلیمان و گنجشک

جمعه, ۵ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۵۶ ب.ظ



🔅حضرت سلیمان علیه السلام گنجشکی را دید که به جفت خود می گوید: -چرا از من اطاعت نمی کنی و خواسته هایم را به جا نمی آوری؟ اگر بخواهی تمام قبه و بارگاه سلیمان را با منقارم به دریا بیندازم توان آن را دارم!


🌕سلیمان از گفتار گنجشک خندید و آنها را به نزد خود خواست و پرسید: چگونه می توانی چنین کاری بزرگی را انجام دهی؟


🔅گنجشک پاسخ داد: - نمی توانم ای فرستاده خدا! ولی مرد گاهی می خواهد در مقابل همسرش به خود ببالد و خویشتن را بزرگ و قدرتمند نشان بدهد از این گونه حرف ها می زند. گذشته از اینها عاشق را در گفتار و رفتارش نباید ملامت کرد.


⁉️سلیمان از گنجشک پرسید: - چرا از همسرت اطاعت نمی کنی در صورتی که او تو را دوست می دارد؟


◀️گنجشک پاسخ داد: - او در محبت من راستگو نیست زیرا که غیر از من به دیگری نیز مهر و محبت می ورزد.


✅سخن گنجشک چنان در سلیمان اثر بخشید که به گریه افتاد و سخت گریست. آن گاه چهل روز از مردم کناره گیری نمود و پیوسته از خداوند می خواست علاقه دیگران را از قلب او خارج نموده و محبتش را در دل او خالص گرداند.


📚 بحارالانوار: ج 14، ص 95



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۷ ، ۲۲:۵۶


ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺯﯾﺎﺭﺕﻫﺎﻡ ﮐﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ، ﺩﻟﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﺩ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ﺑﺸﻨﺎﺳﻢ ﮐﻪ چطور ﻣﻨﻮ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ ، قـرارمـون هـم ﺍﯾـﻦ ﺑﺎﺷﻪ وقتی ﻭﺍﺭﺩ ﺻـﺤﻦ ﺷﺪﻡ از ﺍﻭﻟﯿﻦ نفری که ﺑﺎ ﻣـﻦ ﺣﺮﻑ زد ﭘـیـﺎﻣﺖ ﺭﻭ ازش ﺑﮕﯿﺮﻡ !! 


ﮔﻔﺘﻨﺪ وقتی ﻭﺍﺭﺩ ﺻﺤﻦ ﺷﺪﻡ بلافاصله ﺧﺎنممﺭﻭ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﯾﻦﻭﺭ ﺑﮕﺮﺩ ﺍﻭﻥﻭﺭ ﺑﮕﺮﺩ، ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ میرﻩ، ﺧﻮﺩمو ﺭﺳﻮﻧﺪﻡ بهش ﻭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺻﺪﺍﺵ ﺯﺩﻡ ﮐﻪ ﮐﺠﺎﯾﯽ؟ ﺭﻭﺷﻮ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﺪ ﺩﯾﺪﻡ ﺯﻥ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ‏«ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺮﯼ !!» ﺣـﺎﻻ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣـﺎﺕ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻋﺠﺐ ﺭُﮎ ﺣﺮﻑ میزﻧﻪ. 


ﻋﻼﻣﻪ میگفت وقتی ﺍﯾﻦ خاطرهﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﻄﻬﺮﯼ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩن تا نیم ساعت میﺧﻨﺪﯾﺪ !! حالا این ﺧﺎﻃﺮۀ ﻟﻄﯿﻒ و صادقانه‌رو ﺑﺎ ﺍﺩﻋﺎهاﯼ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ بعضی‌ها ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ مقایسه کنید.



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۷ ، ۰۹:۰۰


جواد مجلسی می گوید: پائیز سال 1361 بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نَقل همه ی مجالس توسل های ابراهیم به حضرت زهرا علیها سلام بود. هرجا میرفتیم حرف از او بود!

خیلی از بچه ها داستان ها و حماسه آفرینی های او را در عملیات ها تعریف می کردند. همه ی آن ها با توسل به حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام انجام شده بود.

به منطقه ی سومار رفتیم. به هر سنگری می رفتیم از ابراهیم می خواستند که برای آن ها مداحی کند و ازحضرت زهرا علیها سلام بخواند.

شب بود. ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی  شدن مجالس گرفته بود!

بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.

آن شب قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم!

هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت.

آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم!

ساعت یک نیمه شب بود.خسته و کوفته خوابیدم.

قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه.

من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه خستگی یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز.

ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد.

بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا علیها سلام!!

اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم.

بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کار های عجیب او بودم.

ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!

گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن.

بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام تشریف آوردند و گفتند:

نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم.

هرکه گفت بخوان تو هم بخوان

دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد.


کتاب سلام بر ابراهیم – ص 190


زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار شهید ابراهیم هادی


۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۷ ، ۱۵:۵۹

پوستر نماز

چهارشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۷، ۰۹:۲۵ ب.ظ

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۷ ، ۲۱:۲۵

پوستر نماز

سه شنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۷، ۰۵:۳۹ ق.ظ

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۷ ، ۰۵:۳۹

فاطمه (س) بهانه خلقت

پنجشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۵۴ ق.ظ


دیشب حسن(ع)اشـــــــک برادر پاک می کرد    

حــــــــیدر از این ماتم گریبان چاک می کرد   


 دیشب حسین(ع)نازنین با چشم گــــــریان    

ازخوردن آب و غــــــــــــذا امساک می کرد


 اسطـــــــــوره ی صبر و سکوت و پایمردی

جسم نحـــــــیف همسرش را خاک می کرد


مـُهر کــــــــــــــبودی بر رخ ماهش نمایان

این شکوه را با خالق افــــــــــلاک می کرد


اشک ملایک ریخـــــــــــــــت از بام مدینه

خاک بقیع و کـــــــــوچه را نمناک می کرد


بانگ عزا در عرش می پیچــــــــید ، گویا

این داغ را هر ذره ای ادراک می کــــــرد   


دستان هستی بخش فخـــــــــــر عالم خاک    

یا رب مگر خـــلق جهان را خاک می کرد


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۷ ، ۱۰:۵۴