کربلا گفتم کران را گوش نیست
ورنه از غم بلبلى خاموش نیست
بلبلان چهچهه ز ماتم مى زنند
روز و شب از کربلا دم مى زنند
هر نظر بر غنچه اى تر مى کنند
یادى از غوغاى اصغر مى کنند
گفت بابا بى برادر مانده اى؟
بى کس و بىیار و یاور مانده اى؟
گر تو تنهایى بگو من کیستم
اصغرم اما نه، اصغر نیستم
خیز و اسماعیل را آماده کن
سجده ى شکرى بر این سجاده کن
اى پدر حرف مرا در گوش گیر
خیز و این قنداقه در آغوش گیر
خیز و با تعجیل می دانم ببر
بر سر نعش شهیدانم ببر
تشنه ام اما نه بر آب فرات
آب مى خواهم ولى آب حیاتآب
در دست کمان دشمن است
تیر آن نامرد احیاء من است
آتش اقیانوس را آواز داد
آخرین ققنوس را پرواز داد
خون اصغر آسمان را سیر کرد
خواب زینب را چه خوش تعبیر کرد
منبع: شب شعر عاشورا؛ به ص 17 و 18