هفته دفاع مقدس گرامی باد
دفاع مقدس ما، دوران جنگ هشتسالهی پر ماجرای این کشور، داستان ایستادگی ملت ایران و ایستادگی جوانان ما در مقابل خباثتها و دشمنیهای کفر و استکبار جهانی است. (امام خامنه ای)
دفاع مقدس ما، دوران جنگ هشتسالهی پر ماجرای این کشور، داستان ایستادگی ملت ایران و ایستادگی جوانان ما در مقابل خباثتها و دشمنیهای کفر و استکبار جهانی است. (امام خامنه ای)
سلام جای دوستان خالی امروز حدود 140 صفحه از کتاب شهید قهرمان ابراهیم هادی را مطالعه کردم. بسی خوش گذشت. دوستانی که این کتاب ارزشمند را مطالعه نکردند حتما سریعتر وقت بگذارند مطالعه کنند و دوستانی که قبلا مطالعه کرده اند وقت بگذارند دوباره مطالعه کنند.
یاد آن سخن استاد پناهیان افتادم که گفتند : میتوانید زندگی خود را به دو قسمت تقسیم کنید ، یکی قبل از مطالعه کتاب شهید هادی و دیگری بعد از مطالعه کتاب شهید .
در پناه حق
شهید آوینی در تبیین ارتباط هنر با عرفان و تفکر می نویسد: «هنر از لحاظ مضمون و محتوا، عین تفکر و حکمت و عرفان است و تنها در نحوه بیان و تجلی از آنان متمایز می شود. مایه اصلی هنر نیز عشق وعرفان است. مسیحای عشق است که روح شیدایی در پیکر هنر می دمد و اگر نباشد این روح، هنر نیز جز جسد مرده بیش نیست». و در جایی دیگر می نویسد: «شایسته است که هنرمندان، خود را در این آینه عبرت بنگرند، مبادا که برای هنر شأن استکمالی مستقل از دین و کمال و فضیلت و حکمت و فرزانگی قائل شوند؛ و اگر نه، این طمع خام آنان را خواهد فریفت که عکس رخ یار را در آیینه جام، جمال خویشتن انگارند و دل در این عکس منعکس ببازند و هنرشان حجاب اکبر شود. حجاب اکبر، هنری است که تعلق خویش را به آن میثاق ازلی و عهد الست انکار کند».
ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺯﯾﺎﺭﺕﻫﺎﻡ ﮐﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ، ﺩﻟﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﺩ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ﺑﺸﻨﺎﺳﻢ ﮐﻪ چطور ﻣﻨﻮ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ ، قـرارمـون هـم ﺍﯾـﻦ ﺑﺎﺷﻪ وقتی ﻭﺍﺭﺩ ﺻـﺤﻦ ﺷﺪﻡ از ﺍﻭﻟﯿﻦ نفری که ﺑﺎ ﻣـﻦ ﺣﺮﻑ زد ﭘـیـﺎﻣﺖ ﺭﻭ ازش ﺑﮕﯿﺮﻡ !!
ﮔﻔﺘﻨﺪ وقتی ﻭﺍﺭﺩ ﺻﺤﻦ ﺷﺪﻡ بلافاصله ﺧﺎنممﺭﻭ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﯾﻦﻭﺭ ﺑﮕﺮﺩ ﺍﻭﻥﻭﺭ ﺑﮕﺮﺩ، ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ میرﻩ، ﺧﻮﺩمو ﺭﺳﻮﻧﺪﻡ بهش ﻭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺻﺪﺍﺵ ﺯﺩﻡ ﮐﻪ ﮐﺠﺎﯾﯽ؟ ﺭﻭﺷﻮ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﺪ ﺩﯾﺪﻡ ﺯﻥ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ «ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺮﯼ !!» ﺣـﺎﻻ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣـﺎﺕ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻋﺠﺐ ﺭُﮎ ﺣﺮﻑ میزﻧﻪ.
ﻋﻼﻣﻪ میگفت وقتی ﺍﯾﻦ خاطرهﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﻄﻬﺮﯼ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩن تا نیم ساعت میﺧﻨﺪﯾﺪ !! حالا این ﺧﺎﻃﺮۀ ﻟﻄﯿﻒ و صادقانهرو ﺑﺎ ﺍﺩﻋﺎهاﯼ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ بعضیها ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ مقایسه کنید.
جواد مجلسی می گوید: پائیز سال 1361 بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نَقل همه ی مجالس توسل های ابراهیم به حضرت زهرا علیها سلام بود. هرجا میرفتیم حرف از او بود!
خیلی از بچه ها داستان ها و حماسه آفرینی های او را در عملیات ها تعریف می کردند. همه ی آن ها با توسل به حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام انجام شده بود.
به منطقه ی سومار رفتیم. به هر سنگری می رفتیم از ابراهیم می خواستند که برای آن ها مداحی کند و ازحضرت زهرا علیها سلام بخواند.
شب بود. ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود!
بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.
آن شب قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم!
هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت.
آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم!
ساعت یک نیمه شب بود.خسته و کوفته خوابیدم.
قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه.
من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه خستگی یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز.
ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد.
بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا علیها سلام!!
اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم.
بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کار های عجیب او بودم.
ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!
گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن.
بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام تشریف آوردند و گفتند:
نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم.
هرکه گفت بخوان تو هم بخوان
دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد.
کتاب سلام بر ابراهیم – ص 190
زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار شهید ابراهیم هادی
چگونگی تسخیر سفارت آمریکا
در 13 آبان 1358 سفارت آمریکا در تهران را گروهی از دانشجویان مسلمان و انقلابی که تعدادشان به حدود 500 نفر می رسید، به تصرف درآورده و در جریان این تصرف، 66 نفر از کارکنان سفارت، به مدت 444 روز در اختیار دانشجویان مسلمان قرار گرفتند.
ساعاتی پس از تسخیر کامل سفارت آمریکا در عصر روز 13 آبان، چند دانشجوی جوان، در یکی از اتاق های سفارت مقابل خبرنگاران نشستند و پس از آنکه شماری از سلاحهای آمریکایی را به آنها نشان دادند به قرائت بیانیه اول و دوم تسخیرکنندگان پرداختند.
*******
ما همکاران در شرکت بعد از اقامه نماز ظهر به جماعت روزانه یک صفحه قرآن قرائت میکنیم . جالب اینکه امروز 13 آبان صفحه 444 قرائت شد که این عدد برای 66 کارمند سفارت امریکا خاطره ای تلخ بوده است.
*********
مرگ بر آمریکا - مرگ بر آمریکا - مرگ بر آمریکا - مرگ بر آمریکا - مرگ بر آمریکا -
با سلام خدمت دوستان
بنابر آیه قرآن که خداوند می فرماید `البته نپندارید که شهیدان راه خدا مرده اند بلکه زنده به حیات ابدی شدند و در نزد خدا متنعم هستند`
شنیدن و یا خواندن زندگی و خاطرات این شهدای بزرگوار برای انسان بسیار لذت بخش و درس آفرین است.
از جمله این شهدا شهید ابراهیم هادی است که کتاب زندگی نامه و خاطرات این شهید را موسسه فرهنگی شهید ابراهیم هادی چاپ و منتشر کرده که تا امروز حدود یک ملیون نسخه به چاپ رسیده است
سفارش میکنم اگر دوستان این کتاب را نخوانده اند حتما مطالعه کنند و به دیگران نیز هدیه بدهند
در پناه حق