کوله بار سفر:
شروع به بستن وسایل مورد نیاز داخل کوله پشتی شدم کلی وسیله بود از جمله لباس گرم لباس راحتی چند دست لباس زیر و چند جلد کتاب ( چون بنده خیلی اهل کتاب و کتاب خوانی هستم !!) 4 جلد کتاب که اصلا تو این حدود 150 ساعت سفرمون اصلا خوانده نشد فقط تو موکبمون تو کربلا توی کوله بودند به دلیل بارندگی شدید و سقف چادری موکب کمی خیس شدند . 1 جلد کتاب زیبا و نفیس راهنمای مصور زیارتی عراق که پیشنهاد بنده به همه دوستان است که این کتاب را مطالعه کنند را همسرم گفت تو کوله من باشد که تو اتوبوس این کتاب را مطالعه کند ! { دریغ از 1 دقیقه مطالعه این کتاب تو این 170 ساعت سفرمون - قابل توجه که وزن این کتاب یا بهتر بگویم جرم این کتاب 850 گرم میباشد و تو کل سفر ، این کتاب همراه یا دوش من بود....} 1 جلد مفاتیح کامل جیبی که بین الحرمین زیارتنامه ها را از روی این مفاتیح الجنان خواندم . 2 کیلو خرمای خشک که حدود نیم کیلو باقی ماند و به عنوان سوغاتی و از کربلا برگشته به خویشان دادیم. حدود 1 کیلو نبات که فقط کمی استفاده شد و چون بارم برگشتنی سبک تر بشود به چایخانه موکبمون در کربلا دادم و .. یعنی کوله ام را وزن نکردم ولی مطمئنا بالای 12 یا 13 کیلو بود..
اتوبوس ها:
ماجرای شیرین و به یاد ماندنی این 2 تا اتوبوس اعزامی از تهران داشتند که تا حد امکان برای شما بازگو کنم. از صحن و حیاط امامزاده حسن به همراه پدر و مادرم به خیابان پشت حرم رفتیم تا سوار اتوبوس ها شویم . 2تا اتوبوس مرتب و تر و تمیز حضور داشتند . وقتی به اتوبوس ها رسیدیم مادرم که تجربه سفر زیارتی با اتوبوس زیاد دارد به ما گفت که مدیر کاروان یک برگه ( به نظرم گفت مانیفست) دارد که اسم و عکس مسافرها و ترتیب صندلی ها توش مشخصه . پس هر کس جای خودش بنشیند . بنده هم حاضرجواب سریع گفتم بعیده این کاروان همچین امکانات بالایی داشته باشد . مادرم گفت داره . من هم گفتم نداره اگر نداشت یک شکلک براتون میفرستم. اتوبوس جلوتر مسافرها را سوار میکرد و راننده اتوبوس گفت هر وقت اتوس جلوتر پر شد اتوبوس عقبی سوار شوید (به همین راحتی - بدون نیاز به هیچ برگه و لیستی یا مانیفستی) . ما چون 6 نفر بودیم اتوبوس جلو تقریبا پر شده بود ما اتوبوس عقبی سوار شدیم و ساعت 8 صبح به راه افتادیم سمت نجف ...
شروع سفر:
چون هزینه سفر برام مهم بود یک کاروان پیدا کردیم که قیمتش بسیار مناسب بود با مدیر کاروان تماس گرفتم گفت: اتوبوس اول پر شده اتوبوس دوم هم 3 نفر ثبت نام کردم کل هزینه سفر را پرداخت کنید تا شما را هم در اتوبوس دوم بنویسم منتهی اگر به حد نصاب نرسد اتوبوس از قم حرکت میکند باید قم سوار اتوبوس کاروان بشوید . ما هم تو دل خودمون گفتیم چه بهتر توفیق اجباری میشود زیارت خانم فاطمه معصومه (س) هم میرویم .دو سه روزی برای جواب معطل کردم آخرش چون این کاروان قیمتش مناسب بود پول را واریز کردم و پاسپورت بدون ویزا را به مدیر کاروان دادم. برادر بزرگترم هم به همراه خانواده اش 4 نفری در این سفر همراه ما بودند ایشان نیز به خاطر مشکل مالی دیر برای دریافت پاسپورت اقدام کردند و چون در این سفر می خواستند همراه ما باشند ویزا را شخصا خودشان اقدام کردند و فقط هزینه اتوبوس را به کاروان پرداخت کردند به طوری که ما یکشنبه 7 صبح راهی نجف اشرف شدیم روز قبل ویزای برادرم و خانواده اش از طرف دفتر خدماتی دستش رسید ( ما چند روز استرس داشتیم نکند ویزا دیر دست برادرم برسد که الحمد لله به موقع رسید).
مدیر کاروان گفتند یکشنبه 7 صبح اتوبوس ها جلوی امامزاده حسن آماده حرکت است. از آن جهت که یک هفته از شرکت باید مرخصی میگرفتم چند روز قبل از سفر اضافه کاری کردم تا کارها محوله را جلو بیندازم (حتی جمعه هم شرکت بودم) . به همین علت آماده کردن وسایل و کوله سفر به شنبه شب که صبح فردا عازم بودیم مو کول کردم البته چند روز قبلش خانمم 2 تا کوله یکی بزرگ برای بنده و دیگری متوسط برای خودش خریده بود . وسایل را (کلی وسیله بود چون سفر اولی بودیم و ناوارد) داخل کوله چپوندم و دیگر لحظه شماری میکردم برای سفر کربلا. انگار که هنوز باورم نمیشد منم مسافر کربلا شدم ......
از آنجا که ناوارد (تازه کار) یا همون آماتور بودیم 7 صبح با برادر بزرگترم خانوادگی با مشایعت پدر مادر بزرگوارمون جلوی امامزاده حسن جمع شدیم . غیر از ما چهار پنج نفری بودند منتهی از اتوبوس خبری نبود بعد از حدود 20 دقیقه یک نفر به ما گفت مسافر فلان کاروان هستید گفتیم بله گفت اتوبوس ها در خیابان پشت امامزاده حسن منتظر هستند . ما هم شال و کلاه کرده تا سوار اتوبوس بشویم به سمت کربلا.....