ثقلین (قرآن کریم و عترت پیامبر اکرم)

ثقلین (قرآن کریم و عترت پیامبر اکرم)

رسول الله (ص) فرمودند:
نزدیک شده است که مرا فرا خوانند و من اجابت کنم. و همانا من دو شی ء گرانبها را بین شما باقی می گذارم، کتاب خدای عز و جل و عترت خود را. کتاب خدا رشته ای است که از آسمان به زمین کشیده شده و عترت من اهل بیت منند. همانا خدای مهربان مرا خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض نزد من بیایند. پس بنگرید بعد از من با این دو چگونه رفتار می کنید.

آخرین نظرات

۷۳ مطلب با موضوع «معارف اسلامی» ثبت شده است

جسم یا روح

يكشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۲۲ ب.ظ

‍ 

🍀 #خودم_کو🌼


☘️اشک از چشم هایش قطع نمی شود، گفت: برادرم نقاشی زیبای مرا واسه چی پاره کرده؟ پرسیدم: کی این نقاشی را کشیده بود؟ با تعجب گفت که خودم . خودت کجا است؟ دست خود را روی سینه اش گذاشت و گفت: این خودم است.


☘️حواست کجاست این که سینه تو است! با ناراحتی دست اش رابه فرق سر خود گذاشت و فریاد زد: این است

این که سر است! خنده ای کرد و از اتاق خارج شد و فراموش کرد که برای چه پیش من آمده است.


🍀ذهنش به شدت درگیر این بود که بالاخره من کو؟


🍀ما چه بدن داشته باشیم و چه نداشته باشیم، خودمان #بدون_بدن_باز_خودمان_هستیم و بدن ما هم، خود ما نیست؛ پس ما یک خود داریم و یک بدن که همه کاره بدن همان خود (روح) است.


👌پس حقیقت ما ربطی به جسم ما ندارد و با مرگ، انسان نابود نمی شود.



📚پی نوشت ها:

1علیکم انفسکم؛🌻🍁 برشما باد [ تفکر در مورد] خودتان. 💐🥀سوره مائده، آیه105.

#معرفت_نفس



@jalasate_ostad

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۲۲

نجس ترین چیز در دنیا

شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۶، ۰۸:۱۹ ب.ظ

🔴خیلی قشنگه🤞


طمع نجس ترین در دنیا


گویند روزی #پادشاهی این سوال برایش پیش می آید و میخواهد بداند که نجس ترین چیزها در دنیای خاکی چیست. /

برای همین کار وزیرش را مامور میکند که برود و این نجس ترین نجس ترینها را پیدا کند و در صورتی که آنرا پیدا کند و یا هر کسی که بداند... تمام تخت و تاجش را به او بدهد ./

@amirkabear


وزیر هم عازم سفر میشود و پس از یکسال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید / 


که با توجه به حرفها و صحبتهای مردم... باید پاسخ همین مدفوع آدمیزاد اشرف باشد / 


و عازم دیار خود میشود در نزدیکی های شهر چوپانی را میبیند و به خود میگوید بگذار از او هم سوال کنم شاید جواب تازه ای داشت /


بعد از صحبت با #چوپان او به وزیر میگوید من جواب را میدانم اما یک شرط دارد و #وزیر نشنیده شرط را میپذیرد /

چوپان هم میگوید تو باید مدفوع خودت را بخوری وزیر آنچنان عصبانی میشود که میخواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او میگوید تو میتوانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده ای غلط است تو اینکار را بکن اگر جواب قانع کننده ای نشنیدی من رابکش

خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به #تاج و #تخت هم که شده قبول میکند و آن کار را (اسمشو نبر را) انجام میدهد/


 سپس چوپان به او میگوید /

کثیف ترین و نجس ترین چیزها طمع است /که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر میکردی نجس ترین است بخوری/



🔴 کانال امیرکبیر

@amirkabear

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۱۹

دیگران را مسرور کردن

شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۵۹ ب.ظ

📌حضرت آیت الله #خامنه_ای (مد ظله العالی):


🔹 در چهره‌ی اسلام، تفریح و ادخال سرور - دیگران را مسرور کردن، خشنود کردن، خوشحال کردن، شاد کردن و امیدوار کردن - جای بسیار حساسی دارد. بنابر این، شما همین‌طور که یک کار تفریحی را انجام می‌دهید، یک نمایش اجرا می‌کنید، یک ماجرای طنزآمیز را بیان می‌کنید، یک شعر اجرا می‌کنید و می‌خوانید یا یک مسابقه اجرا می‌کنید، در همان حال احساس کنید که یک عبادت انجام می‌دهید.



📚 بیانات در تاریخ ۷۰/۱۰/۰۱


@Quran_Etrat

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۵۹

هرگز کسی را کوچک نشماریم

جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۳۳ ب.ظ

 


🌴علی بن یقطین از بزرگان صحابه و مورد توجه امام موسی بن جعفر علیه السلام و وزیر مقتدر هارون الرشید بود.


🌴روزی ابراهیم جمال (ساربان) خواست به حضور وی برسد. علی بن یقطین اجازه نداد. در همان سال علی بن یقطین برای زیارت خانه خدا به سوی مکه حرکت کرد و خواست در مدینه خدمت موسی بن جعفر علیه السلام برسد. حضرت روز اول به او اجازه ملاقات نداد. 


🌴روز دوم محضر امام علیه السلام رسید. عرض کرد: آقا! تقصیر من چیست که اجازه دیدار نمی دهی؟ حضرت فرمود: به تو اجازه ملاقات ندادم، به خاطر اینکه تو برادرت ابراهیم جمال را که به درگاه تو آمده و تو به عنوان اینکه او ساربان و تو وزیر هستی اجازه ملاقات ندادی. خداوند حج تو را قبول نمی کند مگر اینکه ابراهیم را از خود، راضی کنی.


🌴می گوید عرض کردم: مولای من! ابراهیم را چگونه ملاقات کنم در حالیکه من در مدینه ام و او در کوفه است. امام علیه السلام فرمود: هنگامی که شب فرا رسید، تنها به قبرستان بقیع برو، بدون اینکه کسی از غلامان و اطرافیان بفهمد. در آنجا شتری زین کرده و آماده خواهی دید. سوار بر آن می شوی و تو را به کوفه می رساند.


🌴علی بن یقطین به قبرستان بقیع رفت. سوار بر آن شتر شد. طولی نکشید در کوفه مقابل در خانه ابراهیم پیاده شد. درب خانه را کوبیده و گفت: من علی بن یقطین هستم.


🌴ابراهیم از درون خانه صدا زد: علی بن یقطین، وزیر هارون، در خانه من چه کار دارد؟ علی گفت: مشکل مهمی دارم. ابراهیم در را باز نمی کرد. او را قسم داد در را باز کند. همین که در باز شد، داخل اتاق شد. به التماس افتاد و گفت: ابراهیم! مولایم امام موسی بن جعفر مرا نمی پذیرد، مگر اینکه تو از تقصیر من بگذری و مرا ببخشی


🌴ابراهیم گفت: خدا تو را ببخشد. وزیر به این رضایت قانع نشد. صورت بر زمین گذاشت. ابراهیم را قسم داد تا قدم روی صورت او بگذارد؛ ولی ابراهیم به این عمل حاضر نشد. مرتبه دوم او را قسم داد. وی قبول نمود، پا به صورت وزیر گذاشت. در آن لحظه ای که ابراهیم پای خود را روی صورت علی بن یقطین گذاشته بود، علی می گفت: (اللهم أشهد). خدایا! شاهد باش.


🌴سپس از منزل بیرون آمد. سوار بر شتر شد و در همان شب، شتر را بر در خانه امام در مدینه خواباند و اجازه خواست وارد شود. امام این دفعه اجازه داد و او را پذیرفت.



📚 بحار ج 48،ص 85


@Dastanhayqurani

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۳۳

مجلس بزم و شادمانی به هم خورد

جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۲۵ ب.ظ



🌴متوکل (خلیفه خون ریز عباسی) از توجه مردم به امام هادی علیه السلام سخت نگران و در وحشت بود. بعضی مفسده جویان نیز به متوکل گزارش داده بودند که در خانه امام هادی علیه السلام اسلحه، نوشته ها و اشیای دیگر جمع آوری شده تا او علیه خلیفه قیام کند.


🌴متوکل بدون اطلاع گروهی از دژخیمان خود را به منزل آن حضرت فرستاد مأموران به خانه امام هادی علیه السلام هجوم آوردند. ولی هر چه گشتند چیزی نیافتند آن گاه به سراغ امام رفتند و حضرت را در اتاقی تنها دیدند که در به روی خود بسته و لباس پشمی بر تن دارد و روی شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. امام را در آن حال دستگیر کرده نزد متوکل بردند و به او گفتند که ما در خانه اش چیزی نیافتیم و او را دیدیم رو به قبله نشسته و قرآن می خواند.


🌴متوکل عباسی در صدر مجلس عیش نشسته بود. جام شرابی در دست داشت و میگساری می کرد در این حال امام علیه السلام وارد شد. چون امام علیه السلام را دید عظمت و هیبت امام او را فراگرفت. بی اختیار حضرت را احترام نمود و ایشان را در کنار خود نشاند و جام شراب را به آن حضرت تعارف کرد.


🌴امام علیه السلام فرمود: به خدا سوگند! هرگز گوشت و خون من با شراب آمیخته نشده، مرا از این عمل معاف بدار. متوکل دیگر اصرار نکرد سپس گفت: پس شعری بخوانید و با خواندن اشعار محفل ما را رونق ببخشید 


🌴امام علیه السلام فرمود: من اهل شعر نیستم و شعر چندانی نمی دانم. خلیفه گفت: چاره ای نیست باید بخوانی. امام علیه السلام اشعاری خواند که ترجمه آنها این گونه است:


🍃زمامداران قدرتمند و خون ریز بر قله کوهساران بلند، شب را به روز می آوردند در حالیکه مردان دلاور و نیرومند از آنان پاسداری می کردند. ولی قله های بلند نتوانست آنان را از خطر مرگ برهاند.

آنان پس از مدتها عزت و عظمت از قله آن کوههای بلند به زیر کشیده شدند و در گودالها (قبرها) جایشان دادند، چه منزل و آرامگاه ناپسندی و چه بد فرجامی!) پس از آن که آنان در گورها قرار گرفتند، فریادگری بر آنان فریاد زد: چه شد آن دست بندهای زینتی و کجا رفت آن تاجهای سلطنتی و زیورهایی که بر خود می آویختند؟ کجاست آن چهره های نازپرورده که همواره در حجله های مزین پس پرده های الوان به سر می بردند؟ در این هنگام قبرها به جای آنان با زبان فصیح پاسخ دادند و گفتند: اکنون بر سر خوردن آن رخسارها کرمها می جنگند. آنان مدت زمانی در این دنیا خوردند و آشامیدند؛ ولی اکنون آنان که خورنده همه چیز بودند خود خوراک حشرات و کرمهای گور شدند.


🌴سخنان امام علیه السلام چنان بر دل سخت تر از سنگ متوکل اثر بخشید که بی اختیار گریست به طوری که اشک دیدگانش ریش وی را تر نمود! حاضران مجلس نیز گریستند متوکل کاسه شراب را به زمین زد و مجلس عیش و نوش بهم خورد. به دنبال آن چهار هزار دینار به امام علیه السلام تقدیم کرد و امام علیه السلام را با احترام به منزل خود بازگرداند.



📚 بحار ج 50، ص 211


@Dastanhayqurani

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۲۵

در این شخص، چیزی نیست او اهل آتش است

جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۶، ۰۸:۴۹ ب.ظ

‍  یک شخص به محضر نبی اکرم  صلی الله علیه و آله  آمد و عرض کرد: «یا رسول الله! فلانی، روزه می گیرد، نماز شب هم می خواند، صدقه هم می¬دهد؛ اما همسایه های خود را هم اذیت می کند». حضرت فرمودند: «در این شخص، چیزی نیست او اهل آتش است». 

(بحارالأنوار، ج  68 ،ص  394.)


 کانال رسمی آیت الله ناصری 

@Naseri_ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۴۹

عاقبت رشوه به خداوند

جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۶، ۰۸:۲۵ ب.ظ

✍سلطان عبدالحمید ناصرالدوله هنگام تصدی ایالت کرمان چندین سفر به بلوچستان می‌رود و در یکی از این مسافرت‌ها چند تن از سرداران بلوچ از جمله سردار حسین خان را دستگیر و با غل و زنجیر روانه کرمان می‌کند. پسر خردسال سردار حسین خان نیز با پدر زندانی و در زیر یک غل بودند.


چند روز بعد فرزند سردار حسین خان در زندان به دیفتری مبتلا می‌شود. حسین خان هر چه التماس می‌کند که فرزند بیمار او را از زندان آزاد کنند ناصرالدوله قبول نمیکند.


سردار حسین خان به افضل الملک، پیشکار فرمانفرما متوسل می‌شود. افضل الملک نزد فرمانفرما می‌رود و وساطت می‌کند، اما باز هم نتیجه‌ای نمی‌بخشد. سردار حسین خان حاضر می‌شود پانصد تومان از تجار کرمان قرض کرده و به فرمانفرما بدهد تا کودک بیمار او را آزاد کند، اما باز هم فرمانفرما نمی‌پذیرد.


افضل الملک به فرمانفرما می‌گوید: قربان آخر خدایی هست، پیغمبری هست، ستم است که پسری در کنار پدر در زندان بمیرد؟ اگر پدر گناهکار است، پسر که گناهی ندارد؟

فرمانفرما پاسخ می‌دهد:

چیزی نگو که من، نظم مملکت خود را به پانصد تومان رشوه سردار حسین خان نمی‌فروشم. پسر خردسال حسین خان در زندان در برابر چشمان اشکبار پدر جان می‌سپارد.

چند روز پس از این ماجرا یکی از پسرهای فرمانفرما به دیفتری دچار می‌شود. هرچه پزشکان برای مداوای او تلاش می‌کنند اثری نمی‌بخشد. به دستور فرمانفرما پانصد گوسفند در آن روزها پی در پی قربانی می‌کنند و به فقرا می‌بخشند اما نتیجه نمیدهد و فرزند فرمانفرما جان می‌دهد.

فرمانفرما در عزای پسر خود در نهایت اندوه بسر می‌برد. در همین ایام روزی افضل الملک وارد اتاق فرمانفرما می‌شود. فرمانفرما به حالی پریشان به گریه افتاده و به صدایی بلند می‌گوید:

افضل الملک! باور کن که نه خدایی هست و نه پیغمبری! والا اگر من قابل ترحم نبودم و دعای من موثر نبوده لااقل به دعای فقرا و نذر و اطعام پانصد گوسفند می‌بایست فرزند من نجات می‌یافت.

افضل الملک در حالی که فرمانفرما را دلداری می‌دهد می‌گوید:

قربان این فرمایش را نفرمایید، چرا که هم خدایی هست و هم پیغمبری، اما می‌دانید که فرمانفرمای جهان نیز نظم مملکت خود را به پانصد گوسفند رشوه‌ی شما نمی‌فروشد.


🔴 کانال امیرکبیر

@amirkabear

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۲۵

هر صفت رذیله، یک درجه ظلمت

جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۰۴ ق.ظ

‍ هر صفت رذیله ای که در وجود من هست، یک درجه ظلمت است. با وجود این صفت، یک حجاب ظلمانی در اطراف من پیچیده شده است. اگر ده تا از صفات رذیله را داشته باشم، ده حجاب، دور من پیچیده شده و ظلمت، من را گرفته است. پیغمبر آمد تا این حجاب‌ها را عقب بزند و نور ولایت را در وجود تو جلوه گر بکند. عقل که سلطان وجود ما است، زمام کار را بگیرد. فرمانروای وجود من و شما عقل باشد، نه نفس باشد. 



 کانال رسمی آیت الله ناصری 

@Naseri_ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۶ ، ۰۹:۰۴

دل گاهی نشاط گاهی ملالت

دوشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۴۸ ب.ظ
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۴۸

عاشق واقعی

دوشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۰۳ ب.ظ

✨﷽✨

         

✨شیخ رجبعلے خیاط تعریف میکرد :


❄️در نیمه شبے سرد زمستانے 

در حالے که برف شدید میبارید و تمام کوچه و 

خیابان ها را سفید پوش کرده بود ؛ 

از ابتداے کوچه دیدم که در انتهاے کوچه کسے 

سر به دیوار گذاشته و روے سرش برف نشسته است!


باخود گفتم شاید معتادے دوره گرد است که

سنگ کوب کرده!

جلو رفتم دیدم او یک جوان است!

او را تکانے دادم!

بلافاصله نگاهم کرد و گفت چه میکنے !

گفتم : جوان مثه اینکه متوجه نیستے !

برف، برف ! روے سرت برف نشسته!

ظاهرا مدت هاست که اینجایے

خداے ناکرده مے میرے!!!


🔹جوان که گویے سخنان مرا نشنیده بود! 

با سرش اشاره اے به روبرو کرد!

دیدم او زل زده به پنجره خانه اے!

فهمیدم " عاشــــق " شده!


🔹نشستم و با تمام وجود گریستم !!!

جوان تعجب کرد ! کنارم نشست !

گفت تو را چه شده اے پیرمرد!

آیا تو هم عاشـــــق شدے؟!


گفتم قبل از اینکه تو را ببینم فکر میکردم عاشـــــقم! 

" عاشـــق مـــهدے فاطـــمه "


ولے اکنون که تو را دیدم چگونه براے رسیدن به 

عشقت از خود بے خود شدے فهمیدم 

من عاشق نیستم و ادعایے بیش نبوده !😔


مگر عاشق میتواند لحظه اے به یاد معشوقش نباشد!!! 



🌹کانال امیرکبیر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۰۳