ثقلین (قرآن کریم و عترت پیامبر اکرم)

ثقلین (قرآن کریم و عترت پیامبر اکرم)

رسول الله (ص) فرمودند:
نزدیک شده است که مرا فرا خوانند و من اجابت کنم. و همانا من دو شی ء گرانبها را بین شما باقی می گذارم، کتاب خدای عز و جل و عترت خود را. کتاب خدا رشته ای است که از آسمان به زمین کشیده شده و عترت من اهل بیت منند. همانا خدای مهربان مرا خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض نزد من بیایند. پس بنگرید بعد از من با این دو چگونه رفتار می کنید.

آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موکب» ثبت شده است

سفرنامه اربعین

شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۷، ۰۸:۳۴ ب.ظ

چند نکته: 

یک سری نکات تو نوشته ها جا ماند اینجا ذکر میکنم.

- میزبانان شما در مسیر موکب ها نیروهای انتظامی و .. همه در جهت خدمت به زایران آماده هستند . مبادا با رفتار ناپسندی باعث بی احترامی به این میزبانان شویم و ادب را کامل رعایت کنیم.

- تشکر از همسفران در این سفر معنوی ، به خصوص روحانی اتوبوس که مداحی های خوبی در سفر برای ما داشت.

- یک مورد جالب در جاده های عراق این بود که بندرت در جاده، علائم راهنمایی و رانندگی اعم از فاصله با شهر بعدی و یا علایم هنگام تقاطع جاده ها دیده میشد یعنی نمیدانستی این جاده که میروی به کدام شهر میرسد و فاصله با نزدیکترین شهر، رستوران، امداد جاده و ... چقدر است .نتیجتا اینکه خدا خودش ما را برد و سالم برگرداند..

- تماس موبایل با سیم کارت ایرانی از عراق به ایران بسیار سخت و هزینه ای حدود دقیقه ای 3 هزار تومان بود ولی تماس از ایران به موبایل شما (سیم کارت ایرانی) راحت بود و هزینه دقیقه ای حدودا 1 هزار تومان.

- امسال هزار دینار عراقی (یک عراقی) ، مانند خودمان که در معاملات هزار را نمی گوییم 12 الی 14 هزار تومان (12 الی 14 تومان) بود . به بازار کربلا هم سری زدیم . کسبه چون میدانستند ما ایرانی هستیم قیمت را میپرسیدیم به تومان میگفتند . وقتی میپرسیدیم به دینار عراق چقدر و جواب میشنیدیم . متوجه میشدیم که مغازه ها نیز با اختلاف با یکدیگر دینار عراق را 12 یا 13 یا 14 تومان معادل میگفتند. خاطرم هست تو بازار یک کاسبی  ظروف برنجی میفروخت. با حدود 10 مشتری  جلوی بساط مغازه اش که همه ایرانی بودند راحت فارسی صحبت میکرد .حتی کناردستی من که ترک بود بعد از خرید قندان برنجی به فروشنده با لهجه ترکی گفت " گوی کارتونا" یعنی بگذار تو کارتن .تا این حد ایرانی ها تو بازار آنجا راحت بودند.

-تو سفر و پیاده روی اربعین تا جایی که میتوانید ذکر بگویید و یاد حضرات معصومین باشید و از غفلت و خدای ناکرده مشاجره با دیگران بپرهیزید.

- در کتاب عراق دیدم که نماز خواندن در مسجد سهله  2 سال عمر را زیاد میکند، از دست ندهید . ان شاءالله خدا عمر پر برکتی به همه ما بدهد.

-هدایایی تهیه کنید آنجا به خادمان بدهید بسیار خوشحال میشوند. دوست ما مقداری نبات به ایستگاه پخش چایی داده بود و گفته بود نبات مشهد امام رضا است . بسیار خوشحال شده بودند و تشکر کرده بودند.

-بار سفرتان را سبک بردارید تا سبکبارتر به زیارت بروید.


التماس دعا از همه دوستان


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۲۰:۳۴

سفرنامه اربعین

جمعه, ۲۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۰۱ ب.ظ

کربلا:


صبح روز جمعه بود بعد از زیارت امام حسین (ع) ، و طی کردن بین الحرمین به حرم حضرت عباس (ع) با ذکر بسم الله و صلوات وارد شدم . بسیار حرم باصفایی بود . سیل زایران بود که در حرم دور قمر بنی هاشم طواف می کردند. پایین پای حضرت نماز زیارت و دعا خواندم . در آداب نماز زیارت امام حسین آمده بود که مستحب است سوره یس و سوره الرحمن قرائت شود . ولی در مفاتیح الجنان که دست من بود برای حضرت عباس (ع) سوره ای ذکر نشده بود. ابتدای کتاب مفاتیح الجنان چند سوره مبارکه تحریر شده است، من ابتدای کتاب  را باز کردم تا سوره ای که باز شد همان سوره را در نماز زیارت بخوانم. جالب اینجا که سوره فجر آمد .


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند رحمتگر مهربان

 وَالْفَجْرِ ﴿۱﴾ سوگند به سپیده‏ دم (۱)

 وَلَیَالٍ عَشْرٍ ﴿۲﴾ و به شبهاى دهگانه (۲) 

وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ﴿۳﴾ و به جفت و تاق (۳)

 وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ ﴿۴﴾ و به شب وقتى سپرى شود (۴) 

هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ ﴿۵﴾ آیا در این براى خردمند [نیاز به] سوگندى [دیگر] است (۵) 

أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ ﴿۶﴾ مگر ندانسته‏ اى که پروردگارت با عاد چه کرد (۶) 

إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ﴿۷﴾ با عمارات ستون‏دار ارم (۷) 

الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ ﴿۸﴾ که مانندش در شهرها ساخته نشده بود (۸) 

وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ ﴿۹﴾ و با ثمود همانان که در دره تخته ‏سنگها را مى ‏بریدند (۹) 

وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ ﴿۱۰﴾

و با فرعون صاحب خرگاه ‏ها [و بناهاى بلند] (۱۰)

.

.

. مشاهده متن و صوت سوره


خاطرم بود که عالمی گفته بود سوره فجر در شان امام حسین است. و چه زیبا وجود حضرت عباس با امام حسین گره خورده است.

جمعه صبح بود و 4 روز مانده تا اربعین 1440 هجری قمری. گوشه حرم حضرت عباس بالای درب ورودی بزرگی نوشته شده بود "مدخل مواکب" یعنی ورودی موکب ها . من که تا آن لحظه فکر میکردم موکب اسم مکان است و جایی برای استراحت زایران . معنی ورودی موکب ها را نفهمیدم . ساعتی که در حرم بودم دیدم دسته های عزاداری از همین ورودی بزرگ " مدخل مواکب" وارد شده سینه زنی و زنجیرزنی میکنند از درب دیگری یا عباس گویان خارج میشوند. آنجا بود که متوجه شدم موکب نه اسم مکان است بلکه همان هیئت خودمان است.

برای ظهر به موکب برگشتم . نماز ظهر و عصر جماعت به صورت قصر (شکسته) خواندیم. بعد از نماز روحانی داخل حسینیه موکب دقایقی احکام شرعی گفت . خاطره ای از شهید ابراهیم هادی گفت و به نمازگزارن کتاب مسافر کربلا:زندگینامه و خاطرات شهید علیرضا کریمی را سفارش کرد تا مطالعه کنند. ضمنا گفتند که خواهر بزرگوار شهید ابراهیم هادی نیز در موکب ما تشریف دارند. من که از قبل با مطالعه دو جلد کتاب شهید ابراهیم هادی مقداری با روحیات و بزرگمنشی این شهید بزرگوار آشنا شده بودم، لحظاتی به فکر فرو رفتم. ما که شب قبل به کربلا رسیده بودیم و برای پیدا کردن جایی برای استراحت کمی سختی کشیدیم ولی به خواست خدا در بین الحرمین بزرگواری ما را به این موکب راهنمایی کرد ، بنده این مهمان نوازی را تا آن لحظه از جانب حضرت عباس میدانستم . با اشاره روحانی به شهید ابراهیم هادی ، لحظه ای به فکر فرو رفتم و با خود گفتم : "شاید این موکب را برای ما شهید هادی مهیا کرده " . نه اینطور نیست  احتمالا کربلا آمدن ما را شهید هادی لطف نموده !! .برای این موضوع پس از گفتن بسم الله الرحمن الرحیم قرآن کریم را باز نمودم  اولین سطر قرآن نام ابراهیم میدرخشید.

وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنْکَ وَمِنْ نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِیثَاقًا غَلِیظًا ﴿۷﴾ سوره احزاب 

و [یاد کن] هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم و از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى پسر مریم و از [همه] آنان پیمانى استوار گرفتیم (۷)

 مطمئن شدم کربلای ما به لطف این شهید بزرگوار بوده. خدا را سپاس گفته و از خداوند برای این شهید بزرگوار بالاترین مقام ها در دنیای آخرت خواهانم.  

عصر جمعه هم با همسرم بین الحرمین رفتیم و ساعاتی آنجا بودیم . دسته های عزاداری ( همان هیئت خودمان یا به زبان عراقی ها مواکب) ابتدا وارد حرم امام حسین میشدند و از وسط بین الحرمین عبور کرده وارد حرم حضرت عباس شده و از خروج مواکب خارج می شدند . سیل عظیمی از موکب ها بود که تمامی نداشت. همه عربی مداحی می کردند ولی یک موکب هم بود که ترکی مداحی میکرد منتهی نمیدانم که هیئت ایرانی بود یا عراقی. از چند نفر شنیدم عراق هم ترک دارد! به یاد شعر حافظ رحمه الله افتادم 

 اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را  = یعنی شیراز هم ترک دارد پس حتما عراق هم ترک دارد.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۷ ، ۱۵:۰۱

سفرنامه اربعین

پنجشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۰۸ ب.ظ

مسیر نجف به کربلا:

صبح که از عمود 202 راه افتادیم تا قبل از غروب به عمود 550 رسیدیم، تصمیم گرفتیم قسمتی از مسیر را با سیاره (اتومبیل ) طی مسیر کنیم کنار جاده آمدیم اولین ماشین که شبیه مینی بوس بود جلوی ما ایستاد پرسید کربلا؟ گفتم "بله  خمس نفرات  "  به خیال خودم خمس نفرات یعنی پنج نفر . گفتم کرایه؟  گفت :نفری 2 دینار . گفتم نفری 1 دینار ، تا عمود 1000 . قبول کرد سوار شدیم.

مینی بوس مثل ون صندلی کوچک تاشو جهت مسافر بیشتر داشت. کنار دست من سریع پرسید چند روز پیاده میروید؟ بعد گفت :یومین" گفتم بله   چون به نظرم یومین یعنی 2 روز. پیرمرد کناردستی ما آدم خوش صحبتی بود .پرسید اسمت چیه؟ گفتم: مهدی. پرسید مهدی ... . گفتم : مهدی سلمانی . سریع به زبان عربی چند جمله در مورد سلمان فارسی صحبت کرد بقیه مسافران با دقت به  صحبت این پیرمرد خوش صحبت، گوش میکردند. بعد گفت سلمان اسمش تو ایران روزبه بوده است بعد با زبان کردی ایرانی چند جمله گفت. گفت با یک دست 2 انار نمیتوان برداشت( شبیه همان ضرب المثل که با یک دست نمیشه دو تا هندوانه برداشت بود) را دو یا سه بار تکرار کرد. مسافر کنار دستی ام از پیرمرد پرسید اهل کجایی؟ گفت :نجف.

عمود 1080 موکب آستان حضرت معصومه (س) قصد توقف داشتیم. از برادرم که عربی از من بیشتر بلد بود پرسیدم هشتاد چی میش؟ گفت: ثمانی . توقف کن هم میشه قف .  با اعتماد به نفس کامل به راننده گفتم : قف عمود الف و ثمانی . سرجایم نشستم .برادرم گفت    1080 را داخل گوشیت بزن به راننده نشان بده. من هم نزدیک عمود هزار ، عدد 1080 را تو گوشیم زدم . یک دفعه راننده سرعت مینی بوس را کم کرده و گفت ایرانی . فهمیدم که اشتباها عمود 1008 را به راننده گفته ام . گوشیم را که عدد 1080 را نوشته بودم نشان دادم گفت " الف ثمانین " . فهمیدم که هشت با هشتاد فرقش حرف "ن" میباشد . مینی بوس عمود 1080 توقف کرد پیاده شدیم. وارد  موکب آستان حضرت معصومه (س) شدیم . دقایقی از نماز مغرب گذشته بودیم . نماز را در حسینیه آستان مقدس روبروی موکب خواندیم . حجه الاسلام فرحزادی سخنرانی میکردند . بعد از سخنرانی نیم ساعتی مداحی و عزاداری برقرار بود . چند ساعتی از شب را در فضای حیاط موکب استراحت کردیم .   ساعت 3 صبح چند نفری که داخل موکب که مسقف بود ساک و کوله را به دوش انداخته بودند و شروع به پیاده روی کردند برای چند نفر جا خالی شد . با اولین قطرات باران،  بیدار شدیم به داخل موکب برای استراحت رفتیم. توفیق شد چند رکعتی نماز نافله شب بخوانیم. صبح بعد از اقامه نماز صبح به جماعت (همان سورپرایز که تو پست قبل اشاره شد) و صرف صبحانه (عدسی داغ) به حرکت خود ادامه دادیم.



همان ابتدای سفر خانمم گفت کاش تو مسیر استاد محمد شجاعی را ببینیم و ایشان هم زیارت کنیم . شایان ذکر است از کتابهایی که تو سفر همراهم بود کتاب عزادار حقیقی نوشته استاد محمد شجاعی بود که برای مطالعه تو سفر برداشته بودم که فرصت مطالعه پیدا نکردم و دست نخورده باقی ماند. آن روز صبح تو حیاط موکب آستان مقدس حضرت معصومه (س) نشستم عدسی بخورم کنار دستم کتابی کوچک مانند بروشور بود دقت کردیم خلاصه کتاب عزادار حقیقی نوشته استاد شجاعی بود برداشتم مطالعه کردم و ظهر در موکب دیگری جهت مطالعه دیگران گذاشتم . تو روز به خانمم گفتم امروز تو موکب هنگام صبحانه خوردن استاد شجاعی را دیدم . گفت واقعا . ماجرای کتاب کوچک عزادار حقیقی را براش تعریف کردم. 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۷ ، ۲۲:۰۸

سفرنامه اربعین

پنجشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۱۷ ب.ظ


مسیر مسجد سهله (کوفه) به کربلا:

بعد از اقامه نماز ظهر در مسجد سهله به سمت کربلا به راه افتادیم . مسیر به نظر مسیر حاشیه شهر بود ولی سیل عظیمی از پذیرایی از زائران مشاهده میشد که بی هیچ چشمداشتی این خدمت از میزبانان کوچک چند ساله تا بزرگترها صورت می گرفت . در مسیر دو کودک عراقی چرخ دستی برادرم را که ساک و کوله اش را روی آن قرار داده بود، از دست برادرم گرفتند تا در جابجایی این بار سنگین کمکی به زائر امام حسین کنند. پس از مسافتی و تشکر از دو کودک ، چرخ دستی را تحویل نمیدادند و کماکان اصرار داشتند تا مسیر طولانی تری بار ما را جابجا کنند . همسر برادرم مشتی شکلات به یکی از آن دو کودک داد و گفت به دوستت هم بده. کودک با لبخندی و تکان دادن سر فهماند که به دوستش شکلات نمیدهد، یعنی به او هم باید جداگانه شکلات بدهی . مشتی شکلات در دست او هم ریخته شد و راضی و خندان ما را ترک کردند.

 

هوا کم کم تاریک می شد . تعدادی کودک عراقی لب جاده مسیر پیاده روی زائرین بودند و درخواست میکردند برای شام و استراحت به منزل ما بیایید. ادامه مسیر دادیم تا جایی که جا برای اقامه نماز و پذیرایی شام و فضا برای استراحت شبانه مهیا بود. برای اقامه نماز جماعت توقف کردیم. نماز خواندیم بلافاصله سفره شام گسترده شد و زائران شام صرف کردند (کباب ترکی با نان ساندویچی عراقی به همراه موز و آب نوشیدنی) . ادامه مسیر دادیم هوا کاملا تاریک بود . از قضا که کوله بار من کامل بود چراغ قوه را از کوله درآوردم و مسیر را با نور چراغ قوه روشن کردم و وسیله تفریح بچه ها در یک ساعت پیاده روی شبانه ما شد . به جاده اصلی نجف به کربلا رسیدیم یکباره حجم زائران پیاده 10 برابر جاده قبلی شد و بسیار روشن که نیازی به چراغ قوه نداشتیم . عمود حدود 200 بود . عمود 202 موکب بزرگی بود شب را آنجا استراحت نمودیم.


۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۷ ، ۲۲:۱۷