ثقلین (قرآن کریم و عترت پیامبر اکرم)

ثقلین (قرآن کریم و عترت پیامبر اکرم)

رسول الله (ص) فرمودند:
نزدیک شده است که مرا فرا خوانند و من اجابت کنم. و همانا من دو شی ء گرانبها را بین شما باقی می گذارم، کتاب خدای عز و جل و عترت خود را. کتاب خدا رشته ای است که از آسمان به زمین کشیده شده و عترت من اهل بیت منند. همانا خدای مهربان مرا خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض نزد من بیایند. پس بنگرید بعد از من با این دو چگونه رفتار می کنید.

آخرین نظرات

۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید» ثبت شده است

سفرنامه اربعین

جمعه, ۲۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۰۱ ب.ظ

کربلا:


صبح روز جمعه بود بعد از زیارت امام حسین (ع) ، و طی کردن بین الحرمین به حرم حضرت عباس (ع) با ذکر بسم الله و صلوات وارد شدم . بسیار حرم باصفایی بود . سیل زایران بود که در حرم دور قمر بنی هاشم طواف می کردند. پایین پای حضرت نماز زیارت و دعا خواندم . در آداب نماز زیارت امام حسین آمده بود که مستحب است سوره یس و سوره الرحمن قرائت شود . ولی در مفاتیح الجنان که دست من بود برای حضرت عباس (ع) سوره ای ذکر نشده بود. ابتدای کتاب مفاتیح الجنان چند سوره مبارکه تحریر شده است، من ابتدای کتاب  را باز کردم تا سوره ای که باز شد همان سوره را در نماز زیارت بخوانم. جالب اینجا که سوره فجر آمد .


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند رحمتگر مهربان

 وَالْفَجْرِ ﴿۱﴾ سوگند به سپیده‏ دم (۱)

 وَلَیَالٍ عَشْرٍ ﴿۲﴾ و به شبهاى دهگانه (۲) 

وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ﴿۳﴾ و به جفت و تاق (۳)

 وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ ﴿۴﴾ و به شب وقتى سپرى شود (۴) 

هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ ﴿۵﴾ آیا در این براى خردمند [نیاز به] سوگندى [دیگر] است (۵) 

أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ ﴿۶﴾ مگر ندانسته‏ اى که پروردگارت با عاد چه کرد (۶) 

إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ﴿۷﴾ با عمارات ستون‏دار ارم (۷) 

الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ ﴿۸﴾ که مانندش در شهرها ساخته نشده بود (۸) 

وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ ﴿۹﴾ و با ثمود همانان که در دره تخته ‏سنگها را مى ‏بریدند (۹) 

وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ ﴿۱۰﴾

و با فرعون صاحب خرگاه ‏ها [و بناهاى بلند] (۱۰)

.

.

. مشاهده متن و صوت سوره


خاطرم بود که عالمی گفته بود سوره فجر در شان امام حسین است. و چه زیبا وجود حضرت عباس با امام حسین گره خورده است.

جمعه صبح بود و 4 روز مانده تا اربعین 1440 هجری قمری. گوشه حرم حضرت عباس بالای درب ورودی بزرگی نوشته شده بود "مدخل مواکب" یعنی ورودی موکب ها . من که تا آن لحظه فکر میکردم موکب اسم مکان است و جایی برای استراحت زایران . معنی ورودی موکب ها را نفهمیدم . ساعتی که در حرم بودم دیدم دسته های عزاداری از همین ورودی بزرگ " مدخل مواکب" وارد شده سینه زنی و زنجیرزنی میکنند از درب دیگری یا عباس گویان خارج میشوند. آنجا بود که متوجه شدم موکب نه اسم مکان است بلکه همان هیئت خودمان است.

برای ظهر به موکب برگشتم . نماز ظهر و عصر جماعت به صورت قصر (شکسته) خواندیم. بعد از نماز روحانی داخل حسینیه موکب دقایقی احکام شرعی گفت . خاطره ای از شهید ابراهیم هادی گفت و به نمازگزارن کتاب مسافر کربلا:زندگینامه و خاطرات شهید علیرضا کریمی را سفارش کرد تا مطالعه کنند. ضمنا گفتند که خواهر بزرگوار شهید ابراهیم هادی نیز در موکب ما تشریف دارند. من که از قبل با مطالعه دو جلد کتاب شهید ابراهیم هادی مقداری با روحیات و بزرگمنشی این شهید بزرگوار آشنا شده بودم، لحظاتی به فکر فرو رفتم. ما که شب قبل به کربلا رسیده بودیم و برای پیدا کردن جایی برای استراحت کمی سختی کشیدیم ولی به خواست خدا در بین الحرمین بزرگواری ما را به این موکب راهنمایی کرد ، بنده این مهمان نوازی را تا آن لحظه از جانب حضرت عباس میدانستم . با اشاره روحانی به شهید ابراهیم هادی ، لحظه ای به فکر فرو رفتم و با خود گفتم : "شاید این موکب را برای ما شهید هادی مهیا کرده " . نه اینطور نیست  احتمالا کربلا آمدن ما را شهید هادی لطف نموده !! .برای این موضوع پس از گفتن بسم الله الرحمن الرحیم قرآن کریم را باز نمودم  اولین سطر قرآن نام ابراهیم میدرخشید.

وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنْکَ وَمِنْ نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِیثَاقًا غَلِیظًا ﴿۷﴾ سوره احزاب 

و [یاد کن] هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم و از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى پسر مریم و از [همه] آنان پیمانى استوار گرفتیم (۷)

 مطمئن شدم کربلای ما به لطف این شهید بزرگوار بوده. خدا را سپاس گفته و از خداوند برای این شهید بزرگوار بالاترین مقام ها در دنیای آخرت خواهانم.  

عصر جمعه هم با همسرم بین الحرمین رفتیم و ساعاتی آنجا بودیم . دسته های عزاداری ( همان هیئت خودمان یا به زبان عراقی ها مواکب) ابتدا وارد حرم امام حسین میشدند و از وسط بین الحرمین عبور کرده وارد حرم حضرت عباس شده و از خروج مواکب خارج می شدند . سیل عظیمی از موکب ها بود که تمامی نداشت. همه عربی مداحی می کردند ولی یک موکب هم بود که ترکی مداحی میکرد منتهی نمیدانم که هیئت ایرانی بود یا عراقی. از چند نفر شنیدم عراق هم ترک دارد! به یاد شعر حافظ رحمه الله افتادم 

 اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را  = یعنی شیراز هم ترک دارد پس حتما عراق هم ترک دارد.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۷ ، ۱۵:۰۱

زیارت امام حسین از راه دور کافی نیست

دوشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۳۳ ب.ظ

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۷ ، ۱۹:۳۳

دلچسب ترین کتابی که خوانده ام

شنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۱۳ ب.ظ

با سلام خدمت دوستان

بنابر آیه قرآن که خداوند می فرماید `البته نپندارید که شهیدان راه خدا مرده اند بلکه زنده به حیات ابدی شدند و در نزد خدا متنعم هستند`

شنیدن و یا خواندن زندگی و خاطرات این شهدای بزرگوار برای انسان بسیار لذت بخش و درس آفرین است.

از جمله این شهدا شهید ابراهیم هادی است که کتاب زندگی نامه و خاطرات این شهید را موسسه فرهنگی شهید ابراهیم هادی چاپ و منتشر کرده که تا امروز حدود یک ملیون نسخه به چاپ رسیده است

سفارش میکنم اگر دوستان این کتاب را نخوانده اند حتما مطالعه کنند و به دیگران نیز هدیه بدهند


در پناه حق

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۷ ، ۱۹:۱۳

سخنان حجه الاسلام پناهیان در یادواره شهدای کانال کمیل  و شهید ابراهیم هادی


حتماً کتاب خاطرات شهید ابراهیم هادی را بخوانید/ با مطالعۀ این کتاب نگاه و رفتارتان عوض می‌شود  

  • شهید ابراهیم هادی در بین 250 هزار شهیدی که در طول دفاع مقدس تقدیم کرده‌ایم، یک شهید برجسته است. از نویسندۀ محترم کتاب خاطرات شهید ابراهیم هادی با عنوان «سلام بر ابراهیم» تشکر می‌کنم که همۀ ما را به زیارت این شهید بزرگوار برده‌اند.
  • به مردم و جوان‌هایی که این کتاب را نخوانده‌اند هم توصیه می‌کنم که حتماً به مطالعۀ این کتاب بپردازند و مطمئن باشند که نگاه و رفتارشان قبل از خواندن این کتاب، با بعد از مطالعۀ آن متفاوت خواهد شد. و حتی می‌توانند تاریخ زندگی خود را دو قسمت کنند: یکی قبل از خواندن این کتاب و یکی بعد از خواندن این کتاب. بنده مبالغه نمی‌کنم و مطمئن هستم هر کسی این کتاب را بخواند و با این شخصیت آشنا شود، عرض بنده را تأیید خواهد کرد. حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره) می‌فرمود: مطالعۀ زندگی خوبان به منزلۀ کلاس اخلاق است. و شما با مطالعۀ این کتاب، اثر معنوی آن را در وجود خودتان لمس خواهید کرد.
  • مقام شهدای ما نزد خداوند محفوظ است و ما از آن مقامات خبر نداریم. شاید شهدای زیادی در دفاع مقدس بوده‌اند که مقامشان بالاتر از شهید ابراهیم هادی باشد و ما آنها را نمی‌شناسیم. ولی خدا خواسته است ما شخصیتی مثل ابراهیم هادی را بشناسیم. خدا خواسته است که او در یک محله‌ای در وسط تهران زندگی کند و یکی از جوان‌های شهر ما باشد که با دیگران متفاوت است و این تفاوت به سادگی ملموس است.
  • شهید هادی نه عالم دینی بود، نه جزء فرماندهان یا سرداران دفاع مقدس(به معنای خاص کلمه) محسوب می‌شد، بلکه او یکی از میان مردم بود. پدر بزرگوار ایشان هم یک کاسب معمولی بود و کسب و کار بقالی داشته است. شاید یکی از ویژگی‌هایی که او را ممتاز می‌کرد، این بود که ایشان یک ورزشکار-به تمام معنای کلمه- بود. سلوکی که ابراهیم هادی در گود زورخانه داشته در این کتاب معلوم است. که بعد هم در جبهه‌ها حاضر شد.

برخورد مرحوم دولابی(ره) با شهید «ابراهیم هادی»

  • حماسۀ کانال کمیل در میان لحظات سراسر پرنور دفاع مقدس، واقعاً برجسته است، اما در عیل حال، کانال کمیل به شهید ابراهیم هادی افتخار می‌کند و این شهید برای گردان کمیل و کانال کمیل یک افتخار جاودانه است.
  • اگر مردم تهران بخواهند یک نمونه از خوب‌های خودشان را مثال بزنند، خوب است که شهید ابراهیم هادی را مثال بزنند و بگویند: «بچه‌ تهرونی؛ مثل شهید هادی». شاید بسیاری از خوبان تهران روز قیامت پشت سر شهید ابراهیم هادی وارد بهشت شوند. شما می‌دانید که آقای دولابی(ره) اهل تعارف و مبالغه نبودند؛ ایشان وقتی آقای ابراهیم هادی را که یک جوان بیست ساله بود، دیدند، صبر کردند تا جمعیت برود. بعد به ابراهیم هادی فرمودند: «آقا ابراهیم! یک کم ما را نصیحت کن!» و آقا ابراهیم با شرمندگی سرش را پایین می‌اندازد که «حاج آقا! چه می‌فرمایید؟!» ولی به نظر بنده آقای دولابی این سخن را با اعتقاد گفته‌اند.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۷ ، ۲۰:۰۶

شعر حافظ برای حضرت ابوالفضل - شاه شمشاد قدان

دوشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۳۹ ب.ظ


مرحوم کل احمد آقا ( کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی ) نقل می کردند که: « روزی جناب شیخ رجبعلی خیاط به من فرمودند: در عالم معنا، روح خواجه حافظ شیرازی را مشاهده کردم که بسیار منبسط بود. خواجه حافظ شیرازی رو به من کرده و گفت: من غزل شاه شمشاد قدان را، در وصف ماه منیر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام سرودم. و از این امر خیلی مسرور بود.»..


شاه شمشاد قدان ، خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر منِ درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان
کمتر از ذره نئی، پست مشو، مهر بورز
تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی مِی داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
دامن دوست بدست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله ، سحر می گفتم
که شهیدان که اند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو مَحرم این راز نه ایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۷ ، ۱۹:۳۹

نصرت الهی

يكشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۷، ۰۷:۳۸ ب.ظ

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۷ ، ۱۹:۳۸

یک قوطی کمپوت خالی !!!!!

چهارشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۶، ۰۸:۰۶ ق.ظ


✅ خاطره شهید حسین خرازی از ارسال یک قوطی کمپوت خالی به جبهه


🔸 شهید حسین خرازی نقل می کرد: ﻭﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ. ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰﺗﻤﯿﺰﺷﺪ. ﺣﺎﻻﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ. 

🔸ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ


سالروز شهادت شهید حسین خرازی


کانال افسران:

http://t.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۶ ، ۰۸:۰۶

نوای اذانی که ۱۶ عراقی را معراجی کرد

يكشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۱۵ ق.ظ

پرسیدم چقدر نیرو روی تپه هستند. گفت: الآن هیچی!!

چشمانم گرد شد. گفتم: هیچی؟!


جواب داد: ما آمدیم و خودمان را اسیر کردیم. بقیه نیروها را هم فرستادم عقب، الان تپه خالیه!

با تعجب نگاهش کردم و گفتم: چرا؟!


گفت: چون نمی‌خواستند تسلیم شوند. تعجب من بیشتر شد و گفتم: یعنی چی؟!


فرمانده عراقی به جای اینکه جواب من را بدهد پرسید: أین‌الموذن؟!


این جمله احتیاج به ترجمه نداشت. با تعجب گفتم: موذن؟!


اشک در چشمانش حلقه زد. با گلویی بغض گرفته شروع به صحبت کرد و مترجم سریع ترجمه می‌کرد:


به ما گفته بودن شما مجوس و آتش پرستید. به ما گفته بودند برای اسلام به ایران حمله می‌کنیم و با ایرانی‌ها می‌جنگیم. باور کنید همه ما شیعه هستیم. ما وقتی می‌دیدیم فرماندهان عراقی مشروب می‌خورند و اهل نماز نیستند خیلی در جنگیدن با شما تردید کردیم. صبح امروز وقتی صدای اذان رزمنده شما را شنیدم که با صدای رسا و بلند اذان می‌گفت، تمام بدنم لرزید.


وقتی نام امیرالمومنین(ع) را آورد با خودم گفتم: تو با برادران خودت می‌جنگی. نکند مثل ماجرای کربلا...


دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی‌داد. دقایقی بعد ادامه داد:


برای همین تصمیم گرفتم تسلیم شوم و بار گناهم را سنگین‌تر نکنم. لذا دستور دادم کسی شلیک نکند. هوا هم که روشن شد نیروهایم را جمع کردم و گفتم: من می‌خواهم تسلیم ایرانی‌ها شوم. هرکس می‌خواهد، با من بیاید. این افرادی هم که با من آمده‌اند دوستان و هم عقیده من هستند. البته آن سربازی را که به سمت مؤذن شلیک کرد را هم آوردم. اگر دستور بدهید او را می‌کشم. حالا خواهش می‌کنم بگو مؤذن زنده است یا نه؟!


هیچ حرفی نمی‌توانستم بزنم، بعد از مدتی سکوت گفتم: آره زنده است. باهم از سنگر خارج شدیم. رفتیم پیش ابراهیم هادی که داخل یکی از سنگرها خوابیده بود. تمام هجده اسیر عراقی آمدند و دست ابراهیم را بوسیدند و رفتند. نفر آخر به پای ابراهیم افتاده بود و گریه می‌کرد. می‌گفت: من را ببخش، من شلیک کردم. بغض گلوی من را هم گرفته بود. حال عجیبی داشتم. دیگر حواسم به عملیات و نیروها نبود. می‌خواستم اسرای عراقی را به عقب بفرستم.


فرمانده عراقی من را صدا زد و گفت: آن طرف را نگاه کن، یک گردان کماندویی و چند تانک قصد پیشروی از آنجا را دارند. بعد ادامه داد سریعتر بروید و تپه را بگیرید. من هم سریع چند نفر از بچه‌های اندرزگو رو فرستادم سمت تپه. با آزاد شدن آن ارتفاع، پاکسازی منطقه انار کامل شد. گردان کماندویی هم حمله کرد. اما چون ما آمادگی لازم را داشتیم بیشتر نیروهای آن از بین رفت و حمله آنها ناموفق بود. روزهای بعد با انجام عملیات محمد رسول‌الله(ص) در مریوان فشار ارتش عراق بر گیلان‌غرب کم شد.


بعد‌ها همه ۱۶ عراقی تسلیم‌شده با پیوستن به سپاه بدر به جهاد با رژیم بعث عراق پرداخته و همه این عزیزان به شهادت رسیدند.


منبع: خبرگزاری فارس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۶ ، ۰۷:۱۵


مرد آزاده را بسی سهل است / کز همه چیز بگذرد جز نام

از سر جاه و مال برخیزد / جان دهد نیز در ره اسلام

جان عزیز است و دین عزیزتر است / وانچه از جان گذشته جانان است

آن که آگاه از شهادت خویش / جان فدا می‌کند، شهید آن است

از شهیدان کریمتر کس نیست / در نظرگاه خلق و خالق نیز

بعد از آن هر که نیز در راه است / تا کند جان فدا هموست عزیز

آدمی لیک خوشدل از نام است / بی نشان جان سپردن آسان نیست

وانکه در بند نام نیز نبود / در دلش جز صفای ایمان نیست

گرچه فرجام کار یکسان است / دل مردم به یادگار خوش است

ماندن نام شخص آخر نیز / بر سر لوحه مزار خوش است

ای بسا کار باقیات‌الخیر / در جهان هست بهر ماندن یاد

معبد و مرقد و کتاب و کلام / اثری از حضور بی فریاد

هر کسی نام خویش دارد دوست / نام هر کس نشان بودن اوست

نام نیک است آنچه می‌ماند / یاد نیکو قرین نام نکوست

یاد نام‌آوران به نام کنند / نام اگر نیست، یاد چون باشد

دل ز گمنامی شهید سعید / گرچه سنگ است غرق خون باشد

آن که بی‌نام می‌کند ایثار / هست نزدیکتر ز قرب اله

ای خوشا در گذشتن از همه چیز / بی‌نشان خالصا لوجه‌الله

وقت ایثار جان به گمنامی / هست یکسر نشان حق جویان

رهروان طریقه اخلاص / وحده‌لا‌شریک‌له گویان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۲۰