نگین سرخ
يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۰۳ ب.ظ
تا آسمان نماند، لب تشنه در دل شب
تشت شفق به خون ِ خورشید شد لبالب
ای کهکشان پرپر، افتاده بر شب خاک
از تو کویر ِ تاریک، شد کشتزار کوکب
بر دشمن این شفقّت، کی کرده است جز تو؟؛
بی قرص ِ ماه، می سوخت، بیخ و بن شب از تب
آیا خدای عشق و عقلی؟ که روی نعشت
این نعره زد که: یاهو!، آن ناله زد که: یارب!
بیت الغزل تو؛ از تو، دیوان آفرینش
- شیرازه اش مقاوم، اندازه اش مرتّب
حرّیت از تو تفسیر گردید و وقت ِ تحریر
شد خاک و خنجر و خون؛ کاغذ، قلم، مرکّب
نام و نشان و قدر و قیمت به دین تو دادی
ای تو نگین ِ سرخ ِ انگشتریّ ِ مذهب
بی تو چه بود آیین؟؛ آیینه ای غبارین
در موزه ی مذاهب، یا بر مزار ِ مکتب
قدر حسین و عبّاس، ای دل بپرس و بشناس
از دانه های الماس؛ - از اشک های زینب -
جز در ثنای خورشید، ما را زبان نچرخید
امّا ادا نگردید، یک ذرّه حقّ ِ مطلب
خلیل ذکاوت
.