ثقلین (قرآن کریم و عترت پیامبر اکرم)

ثقلین (قرآن کریم و عترت پیامبر اکرم)

رسول الله (ص) فرمودند:
نزدیک شده است که مرا فرا خوانند و من اجابت کنم. و همانا من دو شی ء گرانبها را بین شما باقی می گذارم، کتاب خدای عز و جل و عترت خود را. کتاب خدا رشته ای است که از آسمان به زمین کشیده شده و عترت من اهل بیت منند. همانا خدای مهربان مرا خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض نزد من بیایند. پس بنگرید بعد از من با این دو چگونه رفتار می کنید.

آخرین نظرات

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت فاطمه» ثبت شده است

فاطمه الزهرا (س) سر خلقت

شنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۴۰ ب.ظ

وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ  (انبیا -30)  و هر چیز زنده‏ ای را از آب قرار دادیم


خداوند آب را مایه حیات موجودات زنده قرار داده است. آب در زبان قرآن که همان زبان عربی است " ماء " میباشد. حال اگر کلمه ماء را برعکس بخوانیم " ام " خوانده میشود به معنای اصل و اثاث چیزی است و معنای دوم آن مادر میباشد. حال با یک برداشت ذوقی میتوان کلمه ام به معنای مادر را درترجمه آیه بالا قرار دهیم به این معنا که " ما هر چیز زنده ای را به وسیله مادر ادامه حیات میبخشیم" . مادر در ترجمه اخیر چه کسی میتواند جز سیده زنان اهل بهشت حضرت فاطمه زهرا (س) باشد؟ که تمام حیات انسانی و ملکوتی عالمیان از نور وجود ایشان دارای حیات و رشد معنوی هستند.



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۴۰


جواد مجلسی می گوید: پائیز سال 1361 بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نَقل همه ی مجالس توسل های ابراهیم به حضرت زهرا علیها سلام بود. هرجا میرفتیم حرف از او بود!

خیلی از بچه ها داستان ها و حماسه آفرینی های او را در عملیات ها تعریف می کردند. همه ی آن ها با توسل به حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام انجام شده بود.

به منطقه ی سومار رفتیم. به هر سنگری می رفتیم از ابراهیم می خواستند که برای آن ها مداحی کند و ازحضرت زهرا علیها سلام بخواند.

شب بود. ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی  شدن مجالس گرفته بود!

بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.

آن شب قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم!

هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت.

آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم!

ساعت یک نیمه شب بود.خسته و کوفته خوابیدم.

قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه.

من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه خستگی یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز.

ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد.

بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا علیها سلام!!

اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم.

بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کار های عجیب او بودم.

ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!

گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن.

بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام تشریف آوردند و گفتند:

نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم.

هرکه گفت بخوان تو هم بخوان

دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد.


کتاب سلام بر ابراهیم – ص 190


زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار شهید ابراهیم هادی


۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۷ ، ۱۵:۵۹

فاطمه (س) بهانه خلقت

پنجشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۵۴ ق.ظ


دیشب حسن(ع)اشـــــــک برادر پاک می کرد    

حــــــــیدر از این ماتم گریبان چاک می کرد   


 دیشب حسین(ع)نازنین با چشم گــــــریان    

ازخوردن آب و غــــــــــــذا امساک می کرد


 اسطـــــــــوره ی صبر و سکوت و پایمردی

جسم نحـــــــیف همسرش را خاک می کرد


مـُهر کــــــــــــــبودی بر رخ ماهش نمایان

این شکوه را با خالق افــــــــــلاک می کرد


اشک ملایک ریخـــــــــــــــت از بام مدینه

خاک بقیع و کـــــــــوچه را نمناک می کرد


بانگ عزا در عرش می پیچــــــــید ، گویا

این داغ را هر ذره ای ادراک می کــــــرد   


دستان هستی بخش فخـــــــــــر عالم خاک    

یا رب مگر خـــلق جهان را خاک می کرد


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۷ ، ۱۰:۵۴



دریافت



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۷ ، ۱۷:۲۷

سفرنامه اربعین

سه شنبه, ۸ آبان ۱۳۹۷، ۰۵:۳۳ ق.ظ

شروع سفر:

چون هزینه سفر برام مهم بود یک کاروان پیدا کردیم که قیمتش بسیار مناسب بود با مدیر کاروان تماس گرفتم گفت: اتوبوس اول پر شده اتوبوس دوم هم 3 نفر ثبت نام کردم کل هزینه سفر را پرداخت کنید تا شما را هم در اتوبوس دوم بنویسم منتهی اگر به حد نصاب نرسد اتوبوس از قم حرکت میکند باید قم سوار اتوبوس کاروان بشوید . ما هم تو دل خودمون گفتیم چه بهتر توفیق اجباری میشود زیارت خانم فاطمه معصومه (س) هم میرویم .دو سه روزی برای جواب معطل کردم آخرش چون این کاروان قیمتش مناسب بود پول را واریز کردم و پاسپورت بدون ویزا را به مدیر کاروان دادم. برادر بزرگترم هم به همراه خانواده اش 4 نفری در این سفر همراه ما بودند ایشان نیز به خاطر مشکل مالی دیر برای دریافت پاسپورت اقدام کردند و چون در این سفر می خواستند همراه ما باشند ویزا را شخصا خودشان اقدام کردند و فقط هزینه اتوبوس را به کاروان پرداخت کردند به طوری که ما یکشنبه 7 صبح راهی نجف اشرف شدیم روز قبل ویزای برادرم و خانواده اش از طرف دفتر خدماتی دستش رسید ( ما چند روز استرس داشتیم نکند ویزا دیر دست برادرم برسد که الحمد لله به موقع رسید).

مدیر کاروان گفتند یکشنبه 7 صبح اتوبوس ها جلوی امامزاده حسن آماده حرکت است. از آن جهت که یک هفته از شرکت باید مرخصی میگرفتم چند روز قبل از سفر اضافه کاری کردم تا کارها محوله را جلو بیندازم (حتی جمعه هم شرکت بودم) . به همین علت آماده کردن وسایل و کوله سفر به شنبه شب که صبح فردا عازم بودیم مو کول کردم البته چند روز قبلش خانمم 2 تا کوله یکی بزرگ برای بنده و دیگری متوسط برای خودش خریده بود . وسایل را (کلی وسیله بود چون سفر اولی بودیم و ناوارد) داخل کوله چپوندم و دیگر لحظه شماری میکردم برای سفر کربلا. انگار که هنوز باورم نمیشد منم مسافر کربلا شدم ......

از آنجا که ناوارد (تازه کار) یا همون آماتور بودیم 7 صبح با برادر بزرگترم خانوادگی با مشایعت پدر مادر بزرگوارمون جلوی امامزاده حسن جمع شدیم . غیر از ما چهار پنج نفری بودند منتهی از اتوبوس خبری نبود بعد از حدود 20 دقیقه یک نفر به ما گفت مسافر فلان کاروان هستید گفتیم بله گفت اتوبوس ها در خیابان پشت امامزاده حسن منتظر هستند . ما هم شال و کلاه کرده تا سوار اتوبوس بشویم به سمت کربلا.....

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۵:۳۳